کوفه میا حسین جان کوفه وفا ندارد کوفی بی مروت شرم و حیا ندارد گردد به شهر کوفه مسلم فدایت آقا در کوچههای غربت گِریَم برایت آقا بنگر شدم خزانی ای روی تو بهشتم ای کاش از برایت نامه نمینوشتم گردیده یبن زهرا در بین خیل أَعدا از بهر کشتن تو تیغ عدو مهیا به روی بامِ قصرِ ابن زیاد ملعون میبینمت که گشتی غرقه به لُجّهی خون حسین دوباره مرغ روحم هوای کربلا کرد دلِ شکستهام را اسیر و مبتلا کرد زسر گذشته اشکم به لب رسیده جانم که هر چه کرده با من فراق کربلا کرد مظلوم حسین جان(۲)