کنون که راه نداریم از حرم به حسن

کنون که راه نداریم از حرم به حسن

[ سید مجید بنی فاطمه ]
کنون که راه نداریم از حرم به حسن
سلام می‌دهم از دور دم به دم به حسن

بدان که دم زدن از او به عزم شاعر نیست
به اذن وحی ادب می‌کند قلم به حسن

من از قدیم خدا را چنان که یادم هست
همیشه وقت دعا داده‌ام قسم به حسن

به دلبرانِ زمان یک کلام گفتم لا
هزار بار ولی گفته‌ام نَعَم به حسن

بهشت محو تماشای خود نخواهد کرد
مرا که هم به حسین است چشم هم به حسن

مُرید خُلق کریمش مکارم الاخلاق
و می‌کند همه جا اقتدا کرم به حسن

و سال‌هاست که در قصه ی حرم‌سازی
به جای مانده بدهکاری عجم به حسن

چگونه است که از کوچه‌های تنگ خیال
همیشه راه گریزیست لاجَرَم به حسن

چه قصه ایست که من بین واژه‌ها هربار
به کوچه می‌رسم انگار می‌رسم به حسن

دلم پر است از آن بی حیای عهد شک
همان زنی که جفا کرد و داد سَم به حسن

همان زنی که سخن‌های ناروا گفته است
عجوزه‌ای که روا داشته سَم به حسن

و نادمیم قیامت به احتمال زیاد
از این‌که این همه پرداختیم کم به حسن

نظرات