کریم نگاهش اگه بِهِت افتاد زود بیُفت به پاش اگه شال سبز سیّدی رو داش(ت) سرِ سفرهش بشین و بریز بپاش آقای کریمه این سفره که میبینی مالِ خیلی قدیمه اصاً امامحسن عشق روزای بچّگیمه آقای کریمه رحمان و رحیمه این آقا پناهِ بیکسی و دربهدریمه اگه قدرشو من نمیدونم خُب از بَدیمه آقای کریمه حسن آقای دست و دلباز من... ***** رفیق من دستِ رد به آدمِ ندار نزن روی حرفم با همهست چه مرد چه زن دلگنده باش مثل امامحسن آدم گرفتار اگه باری رُو دوشِش بود برو بارشو بَردار به هیچکسی هم نگو، حُرمتِشو نگه دار فقط بارشو بَردار خنده رُو لباش بود همیشه فکر همسایه و دور و بَریاش بود هوای یتیما رَم داشت آخه مثل باباش بود خنده رُو لباش بود حسن آقای دست و دلباز من...