چی شده گرفته
3735
30
- ذاکر: مجتبی رمضانی
- سبک: زمینه
- موضوع: حضرت عباس (ع)
- مناسبت: شب نهم محرم
- سال: 1401
تو روایت داریم بی هوا میزدنت
با عصا میزدنت
تورو هر گوشهی خاک کربلا میزدنت
میزدنت
تو روایت داریم لحظههای آخر
شمر اومد با خنجر
پیش چشم مادرت پیکر تو شد بی سر
پیکر تو شد بی سر
سنگ انداختن
بعضیا به پیرهنت چنگ انداختن
نیزههاشونو هماهنگ انداختن
سنگ انداختن سنگ انداختن
نوحوا علی الحسین
نوحوا علی الغریب
نوحوا علی الشهید
شیب الخضیب شیب الخضیب
تو روایت داریم پاره شد پیرهنت
پیرمردا زدنت
زبونم لال اسبا رد شدن از رو بدنت
رد شدن از رو بدنت
تو روایت داریم رو زمین پیکر تو
روی نیزه سر تو
رفته از حال کنار بدنت خواهر تو
خواهر تو
غوغا کردن
نیزههاشونو تو جسمت جا کردن
برا بردن سرت دعوا کردن
دعوا کردن دعوا کردن
نوحوا علی الحسین
نوحوا علی الغریب
نوحوا علی الشهید
شیب الخضیب شیب الخضیب
تو روایت داریم قصد قربت کردن
تورو غارت کردن
جلوی چشم همه بهت جسارت کردن
بهت جسارت کردن
تو روایت داریم که عبارو بردن
چادرارو بردن
معجرارو بردن
هرچی که بود و نبود تو خیمههارو بردن
غارت کردن
بعد عباس چقدر جرئت کردن
اینا به مال حروم عادت کردن
عادت کردن عادت کردن
پاشو علمدار، عمود لشکرم فرقت عمود خورد
پاشو علمدار، حسین دستای افتادت رو آورد
پاشو علمدار، که چشمای تو چشم خورد
رشید بودی تو ای سردار
علی اصغر شدی انگار
تنت آب شد
رو این مشک نیاورده
تو این چشمای تیرخورده
شرف قاب شد
خجالت از تنت گرفت جون
گلایتو میگم به بارون
یه جمله بود وصیت تو
منو به خیمه برنگردون
یا غیرت الله بلندشو خیمهها پر اضطرابه
یا غیرت الله اسیری بعد تو سهم ربابه
تو تکیه گاهی فلک بی تو خرابه
نکش سر رو از این دامن
تو پاشیده تری یا من؟
بلند شی کاش
علمداری تو وا نفسای بی یاری
یه خورده فکر زینب باش
منو کشته غم غمهاش
غارت زده اهل خیامم
شرم و حیا لشکر ندارن
از رفتن تو مطمئن شم
گوشوارههارو در میارم
تو رنگ پریده هم قشنگی
خاکی رسیده هم قشنگی
کوری چشم شمر بابا
گلو بریده هم قشنگی
با عصا میزدنت
تورو هر گوشهی خاک کربلا میزدنت
میزدنت
تو روایت داریم لحظههای آخر
شمر اومد با خنجر
پیش چشم مادرت پیکر تو شد بی سر
پیکر تو شد بی سر
سنگ انداختن
بعضیا به پیرهنت چنگ انداختن
نیزههاشونو هماهنگ انداختن
سنگ انداختن سنگ انداختن
نوحوا علی الحسین
نوحوا علی الغریب
نوحوا علی الشهید
شیب الخضیب شیب الخضیب
تو روایت داریم پاره شد پیرهنت
پیرمردا زدنت
زبونم لال اسبا رد شدن از رو بدنت
رد شدن از رو بدنت
تو روایت داریم رو زمین پیکر تو
روی نیزه سر تو
رفته از حال کنار بدنت خواهر تو
خواهر تو
غوغا کردن
نیزههاشونو تو جسمت جا کردن
برا بردن سرت دعوا کردن
دعوا کردن دعوا کردن
نوحوا علی الحسین
نوحوا علی الغریب
نوحوا علی الشهید
شیب الخضیب شیب الخضیب
تو روایت داریم قصد قربت کردن
تورو غارت کردن
جلوی چشم همه بهت جسارت کردن
بهت جسارت کردن
تو روایت داریم که عبارو بردن
چادرارو بردن
معجرارو بردن
هرچی که بود و نبود تو خیمههارو بردن
غارت کردن
بعد عباس چقدر جرئت کردن
اینا به مال حروم عادت کردن
عادت کردن عادت کردن
پاشو علمدار، عمود لشکرم فرقت عمود خورد
پاشو علمدار، حسین دستای افتادت رو آورد
پاشو علمدار، که چشمای تو چشم خورد
رشید بودی تو ای سردار
علی اصغر شدی انگار
تنت آب شد
رو این مشک نیاورده
تو این چشمای تیرخورده
شرف قاب شد
خجالت از تنت گرفت جون
گلایتو میگم به بارون
یه جمله بود وصیت تو
منو به خیمه برنگردون
یا غیرت الله بلندشو خیمهها پر اضطرابه
یا غیرت الله اسیری بعد تو سهم ربابه
تو تکیه گاهی فلک بی تو خرابه
نکش سر رو از این دامن
تو پاشیده تری یا من؟
بلند شی کاش
علمداری تو وا نفسای بی یاری
یه خورده فکر زینب باش
منو کشته غم غمهاش
غارت زده اهل خیامم
شرم و حیا لشکر ندارن
از رفتن تو مطمئن شم
گوشوارههارو در میارم
تو رنگ پریده هم قشنگی
خاکی رسیده هم قشنگی
کوری چشم شمر بابا
گلو بریده هم قشنگی
نظرات
نظری وجود ندارد !