
(چه خانهایست که حتی نسیم در میزد... فدای قلب تو، وقتی یتیم در میزد صدای پا که می آمد تو پشت در بودی به یاد در زدن هرشب پدر بودی)۲ صدای پا که میآید، علیست شاید نه همیشه پشت در اما کسی که باید نه نسیمی از سر کوچه بهار میآورد علی برای حبیبش انار میآورد ز باغ سبز تو هیزم به بار آوردند انار را همه بردند و نار آوردند قرار بود نرنجی ز خار هم اما به چادرت ننشیند غبار هم اما قرار بود که تنها کار خانه کنی نه اینکه سینه سپر پیشه تازیانه کنی فدای نافلهات، از خدا چه میخواهی رمق نمانده برایت، شفا نمیخواهی (این زندگی میشه دو بخش، اینو قبول دارن همه علیه قبل از فاطمه، علیه بعد از فاطمه)۲ تو جای همه پشت در میگی مولا سلام علیکم شنیدی توام که نمیدن جواب سلامم رو مردم میدونم که سخت میگذره با علی، سخت شده دیدنِ تو تو زخم تنت بیشتره یا علی، من میدونم تنِ تو زهرا چه کند میگذرد شستن تو نیمه شب است و تازه رسیدم به روی تو من صف اول هر غضبه به میدان رفتم ولی اندازهی تو زخم ندارم زهرا غریب گیر اوردنت، جلو چشای حسنت فاطمه، مگه با چی میزدنت، کبوده کل بدنت **** (ای نگار من خداحافظ)۲ بی قرارِ من، خداحافظ دیگه یارِ من، خداحافظ این زندگی رو چشم زدن شیشهی خوشبختی شکست مدینه دست به سینه بود سینه و دست وقتی شکست (ببین حال و روز یل خیبرو، دیگه خونه نشینه خبر داری الان به قنفذ میگن پهلوون مدینه)۲ دیدم توی مسجد، مغیره نشسته چطور صدر مجلس اینم مزد پهلو شکسته، اینم مزد این دست بی حس آه ای یارالی خداحافظ زخمیه علی، خداحافظ میمیرم ولی خداحافظ اگر میتوانی بمانی بمان تو خیلی جوانی بمان تو کعبهای و من به طواف توام علی منعم مکن، طوافم اگر نیمه کاره ماند (ای قبلهام بیا و مرا روبه قبله کن) (پاشو اینجوری منو نده عذاب کلمینی) بگذار بگویمت به فریاد چون طفل علی به گریه افتاد انگار فلک ز حرکت افتاد مولای سخن به لکنت افتاد ای مادر زینبین برگرد بی تو چه کند حسین برگرد (یکمی حرف بزن علی نمیره حرف رفتن بزنی علی میمیره)۲ میمیرم برات تو فقط گریه نکن جونه بچههات تو فقط گریه نکن میخندم برات تو فقط گریه نکن خوشی ز عمر ندیده، خدانگهدارت صنوبری خمیده، خدا نگهدارت قرار بعدی ما کربلا زمان غروب کنار راس بریده.. سری به نیزه بلند است در مقابل زینب خدا کند که نباشد، سره برادر زینب سری به نیزه بلند است رو به روی رقیه خدا کند که نباشد سر عموی رقیه بابا شنیدی، امروز اگه دیر کردم عمه رو بردند، من اون وسط گیر کردم (چادرت را بتکان روزی مارا بفرست)۲ (ای که روزی دو عالم همه از چادر توست)۲ (گرچه آنان حاملان کوثرند)۲ گوییا تابوت خالی میبرند