چه بگویم که پیش چشم ترم به زمین خورده همسر و پسرم شده خورشید خانه ام خاموش آسمان تیره گشته در نظرم من موندم با گریه دریا دریا با آتش در سینه صحرا صحرا واویلا از داغ زهرا زهرا یازهرا یازهرا آرزوی نهان به زیر گِلم پاره شد از غم تو بندِ دلم نفسم در شماره افتاده بس که از روی زخمیات خِجِلم میبینم تا دیده را میبندم پشت در ماندی تو با دلبندم من هم با چشم گریان دربندم شرمندم شرمندم حسن ای نوبهانهی هر شب نالهی وای مادرِ زینب زده آتش به جان این خانه گریهی مخفیانهی زینب میریزد اشکش به روی ماهش آبم کرده شعلههای آهش میسوزد هفتآسمان همراهش آهسته آهسته گر طبیبانه بیایید سر بالینم به دوعالم ندهم لذت بیماری را از من دو دست بر کمر و از تو بر زمین دستی دگر کجاست که خاکی به سر کنم