چند روزه نیستی بی‌قرارم

چند روزه نیستی بی‌قرارم

[ مهدی اکبری ]
چند روزه نیستی بی‌قرارم
شبا رو تا سَحَر بیدارم
چند شَبه که از شدّتِ درد
چشمامو رو هم نمی‌ذارم

سخته رو خاکا خوابیدن، کجایی بابا؟ 
طَعنه و دُشنام شنیدن، کجایی بابا؟ 

نیستی ببینی که همش سُؤالامو با
سیلی بِهِم جواب میدن، کجایی بابا؟

منو بِبَر که ذَرّه‌ای تاب و تَوون ندارم
به غیرِ زحمت چیزی واسه عمه‌جون ندارم

می‌بینی دیگه نیمه‌جونم
تموم شده تاب و تَوونم
فکر نمی‌کردم که یه روزی
برا تو لالایی بخونم

دخترِتو تو شام زدن، لالایی بابا
لَگد به پَهلوهام زدن، لالایی بابا

یادم نِمیره روی نِی، با سنگ و با چوب
تورو جلو چشمام زدن، لالایی بابا

یادم نمیره زدنت، بَرا ثواب عزیزم
خیلی اَذیّت شدی تو، بَزمِ شراب عزیزم

حالا که خوابیدی میگم اون
شبی که موندم تو بیابون
می‌دویدم رو خاک و خارا
کفِ پاهام شد پُره از خون

یهو دیدم یکی اومد، خدایی بَد زد
تا اومدم بگم کمک، بِهِم لَگد زد

موهای سوختَمو کشید، چیزی نگفتم
اون لحظه مُردَم که به تو، حرفای بَد زد

حالا که هر دوتای ما، خسته شدیم از این‌جا
منم میام باهم دیگه، بریم تو آسمونا
****
دستِ عَدو بزرگ‌تر از صورت من است
یک ضَربه زد تمامِ رُخَم را کبود کرد
****
بخواب اِی مسافرِ خسته‌ی صحرا بابایی
روی شونه‌هام بخواب، تا صبحِ فردا بابایی
****
بابا جوابمو کی میده
چقدر سَرت رو بَد بُریده
قِصّه‌ی من به سَر رسیده

به کی بگم چشمام چی دیده؟ 
قَدم واسه چی شد خمیده
قِصّه‌ی من به سر رسیده

رفتم با سؤالای بی‌جوابم
سَربارِ عمه زینب و ربابم
باید شبو تو ویرونه بخوابم

از ما که گذشت
جلو یتیم صدا رو بالا نبرید
از ما که گذشت
یتیمو نیمه‌شب تو صحرا نزنید

حرفم شده فقط اِشاره
نمی‌شنوم با گوشِ پاره
بچه یتیم زدن نداره

هنوز کفِ پام پُره خاره
یکی برام عصا بیاره
بچه یتیم زدن نداره

دختر جاش توی آغوشِ عموشه
دختر اگه با آتیش روبه‌رو شه
اَوّل چیزی که می‌سوزه موشه

از ما که گذشت
بی‌لَگد هم بچه می‌تونه راه بیاد
از ما که گذشت
موهای دختر زود به زود شونه می‌خواد

راهم به کوچه بازار افتاد
می‌بُردَنم با داد و فریاد
از بی‌کسی اِی دادِ بی‌داد

کاش یکی چادر به ما می‌داد
مگه اَسیر معجر نمی‌خواد؟ 
از بی‌کسی اِی دادِ بی‌داد

دورِ دستای ما همه طَناب بود
جای ماها توی بَزمِ شراب بود
اون‌که بَغَل گرفت سَر رو رباب بود

طناب می‌زدن
دخترِ فاطمه رو تو مجلسِ شراب می‌زدن

با تَهِ نِیزه‌ای که سَرِ اَصغر رو داشت
ضربه‌ای به پهلوی رباب می‌زدن

از ما که گذشت
دامنتون مَحاله دیگه پاک بشه
از ما که گذشت
خارجی هم باید یه جایی خاک بشه

نظرات