کنج عُزلت گُزین و تنها باش بین گمنامهاش پیدا باش پی سِیر و سُلوک اگر هستی خاک شو محضرش تَمَنّا باش آخرت میوهی همین دنیاست پس از امروز فکر فردا باش نمک عاشقی به رسواییست با جماعت نباش و رسوا باش دست، پیش کسی دراز نکن سائل دستهای سقّا باش علف هرز هم اگر بودی در زمینِ حسینِ زهرا باش گرچه اصلا به تو نیازی نیست پایِ کارِ حسین اما باش زیر خنجر به فکر ما بوده ما به فکر گناه، ما را باش هدف از گریه خندهی زهراست بیخیال ثواب عُقبی باش گریه کن پا به پای طفلی که گریه میکرد با سر باباش گفت حالا که آمدی بابا یا مرا با خودت ببر یا باش راستی دختری که آن کوچه است کتک سیر خوردم از باباش به من و روسریم فکر نکن فکر بیمعجریِ زنها باش بگو چه کار کنم تا که آب را صدا نزنی بگو چه کار کنم تا که دست و پا نزنی بگو چه کار منم تا تو را خلاص کنند به شمر رو بزنم یا که التماس کنم