همه عمر در تباهی

همه عمر در تباهی

[ سید حجت بحرالعلومی ]
همه عمر در تباهی، همه عمر غرقِ غفلت
به دلم هزار غصه، به دلم هزار حسرت 

پِیِ کارِ خویش بودم، پِیِ کارِ من دویدی 
ز بزرگیِ تو شاها چه کنم من از خجالت 

چه زیان تو را که یک دَم بغلت کنم عزیزم 
نظری که شامِ هِجران برسد به صبحِ وصلت 

 نفسی که بی‌ تو باشد، برود که برنگردد
به تو بسته است جانم، ز نخست تا قیامت

به هوایِ گریه‌هایم تو بمان فقط برایم 
تو بَسی برایِ نوکر، به غریبه‌ها چه حاجت 

منِ کربلا نرفته، به خودت امیدوارم 
سفرم به گردنِ تو، تو نَما قبولِ زحمت

*****

ناحیه بخون، وقتی روضه‌خون
تو باشی، مادرش می‌سوزه 
دست‌شکسته بود، باز نشسته بود 
که پیروهن برات بدوزه

ای امان، ای دل، آروم نمیشه با گفتن 
چشمِ خاک روشن، خاکش نکردن و رفتن 
سه روز برا جسمش، گرگا به گریه می‌افتن

حسین جان، حسین جان ...

*****

وصیت کرد مادر، آسمان بی‌وقفه می‌بارید 
تَنِ او را به دستِ ابری از آغوش بسپارید 
جهان تشنه‌ست، بالایِ سَرِ او آب بگذارید

صدایِ گریه آمد، مادرم می‌سوخت در باران
برایِ کودکِ خود، پیروهن می‌دوخت در باران

بمیرم، بسته میشد آن نگاه آهسته آهسته
جهان میشد به چشمِ او سیاه آهسته آهسته 
زنی آمد به سویِ قتلگاه آهسته آهسته 

یه دست به کمر گرفته
 چرا این خانوم صورتش کبوده 

*****

زندگی همینه حسین، کارِ دنیا اینه حسین 
کاشکی حال و روزِ تورو مادرت نبینه حسین 

عالَم همه غرقِ در آه و فغان بود 
اون لحظه‌یِ آخر آقا نگران بود 

آقا نگران بود که بعدِ شهادت 
زینب بشه تنها، خیمه بشه غارت

اومد رو سینه‌ات نشست، ای حسین 
راهِ نفس‌هاتو بست، ای حسین
قلبِ زهرا رو شکست، ای حسین 

دَمِ غروب، وقتِ اذونه 
دَمِ غروب، وقتِ نمازه 
دیدم که چشمایِ تو بازه 
دارن میان برایِ تشییع
سواره‌ها با نَعلِ تازه 

از آبِ فرات محرومه حسین 
من داد می‌زنم مظلومه حسین

نظرات