هر چند از معایب در من نشان زیاد است اما همیشه لطفت ای مهربان زیاد است یک کوه درد دارم شد آه و گریه کارم چیزی به لب نگویم سرّ نهان زیاد است هر بار آمدم تا با توبه باز گردم با خدعه گفت نفسم حالا زمان زیاد است اینقدر پیش مردم با آبرو نخوانم خیلی گناه و جرم من بیگمان زیاد است دستم تهیست اما دلخوش به مرتضایم در کیسهاش برای ما قرص نان زیاد است در میزنم مکرر، رو میزنم به حیدر دور از سرای مولا، شر و زیان زیاد است دنبال راه عشقم، در به در حسینم هرچند در مسیرش زخم زبان زیاد است هر لحظه در عذابم، بیکربلا خرابم دلتنگیام برای آن آستان زیاد است آب روان زد آتش بر قلب سینهزنها شرم نگاه ما بر آب روان زیاد است مذبوحِ بالقفا را باید به پشت چرخاند بس کن رسید زهرا، داد و فغان زیاد است