نیمه شب تک و تنها، من و وحشتِ صحرا یه نفر اومد از دور، تیره شد همه دنیا تو که دیدی چه بیبهونه، منو میزد با تازیونه چی کشیدم خدا میدونه... بابا، بابا، مثل زهرا چشمام تاره قدّم شد تا دیگه خستهی خستم، دیگه چشمامو بستم چند روزه دیگه بابا نمیاد بالا دستم چی بگم از سری که شکست! چی بگم از پری که شکست! حرمت معجری که شکست... از این دنیا سیرم بابا از عموجون دلگیرم بابا باورم نشد ای یار، من و مجلس اغیار کشیدن موی من رو تو شلوغیِ بازار چی بگم که کجا بردنم چی بگم از کتک خوردنم چی بگم که کبوده تنم سیلی خوردم سنم کم بود بازار پر از نامحرم بود کار من شده گریه، دل من شده پرپر بیشتر از همه واسه دل مادر اصغر هی میگفتم ربابو نزن جلو اون حرف آبو نزن روی دستاش طنابو نزن اشک رباب داغه ما بود چشم اصغر رو نِیوا بود لالا لالا لالا لالا لالا... چرا مادر نمیخوابی؟ گمانم تشنهی آبی علی لای لای، لای لای، لای لای...