نیلوفر مرداب دنیایم من تشنهی باران و دریایم من ساکن بین الطلوعینم من عازم خورشید فردایم ای خورشید! بتاب؛ هوا سرده ای بارون ببار؛ گلا زرده ای مرهم! دلا پر از درده دنیا شده نامرد؛ ای مرد بیا برگرد عشق بیابونگرد؛ برگرد بیا برگرد من محو شکوه سحر کوهم با شوق تو، مسحور شده روحم آمادهی برگشت به بالایم پابند به این توبهی نستوهم عشقت ما رو ساکن شرق کرد انوار طلوع، شبو غرق کرد اوضاع فلک، دیگه فرق کرد آلاله توو گلدون، گل کرد؛ بیا برگرد گلها میشن دلسرد؛ برگرد بیا برگرد شیدا و پریشان مثه بیدم از باد، نشون تو رو پرسیدم چون عکس رووی ماه، رووی رود بود تا صبح رووی برکه رو بوسیدم شب رفت و دم سحرگاهه این عطر خوش موی ماهه موعود خدا تووی راهه ای مرهم روزای پر درد! بیا برگرد برگا همه شد زرد؛ برگرد بیا برگرد