نگاه مبهمی امشب به آسمان داری

نگاه مبهمی امشب به آسمان داری

[ سیدمهدی میرداماد ]
نگاهِ مُبهَمی امشب به آسمان داری
خدا به خیر کند نیتی نهان داری

چه دیده‌ای که شدی سیر از من و بابا
که قصدِ شعله کشیدن به باغمان داری

حسین این طرف و آن طرف حسن انگار
خدا نکرده سرِ تَرکِ این و آن داری

بس است دسته‌یِ دستاسمان پُر از خون شد
گرسنه دیدی‌ام و عزم پخت نان داری

نوازشم مکن از درد شانه‌ات پیداست
میانِ سینه‌یِ خود دردِ بی امان داری

شکست دستِ تو را قنفذ و چنین می‌گفت
هنوز نامِ علی باز بر زبان داری

مغیره میزد و می‌گفت خسته‌ام کردی
که بعدِ این همه ضربه هنوز جان داری

یا حسین یابن الحیدر...

نظرات