نه تو اصلاً به فکر کشتار نبودی، نه تو فقط حیدر کرّار نبودی، نه تو یتیم نواز بودی یوسف حجاز بودی تو همونی که توی جَمَل با چشمای تَر از بالاسرِ جنازهها گذر میکردی تا سه روز به کشتهها نماز میخوندی، تازه از فراریهاشون هم صرفِ نظر میکردی بالاجبار میزد راضی نبود به کشتن و به ناچار میزد سیاهلشکرو نمیزد و سردار میزد انگار یه شیر به گلّهی کفتار میزد حیدر، حیدر...