(نبّی خَلق و نبّی خُلق و نبّیسیما علی اکبر چه غوغایی نموده حق تعالی با علی اکبر)۲ جمالش حضرت طاها، جلالش ربّیالاَعلی رخش جنّت، لبش کوثر، قدش طوبی علی اکبر امیرالمومنین بر حضرت زهرا تبسّم کرد همین که خنده زد بر صورت لیلا، علی اکبر خدا دیدم، نبّی دیدم، علی دیدم به یک صورت شدم مجنون زدم فریاد مولانا علی اکبر نمیدانم بگویم یا علیبن ابیطالب و یا گویم رسول الله حالا یا علی اکبر تمنّا دارد این لحظه، تماشا دارد این صحنه روی دست عالیِاَعلا علی اکبر بنیهاشم وصال مصطفی را خواستند از حق ندا آمد که انّا نَحنُ اَنزّلنا علی اکبر بنازم این شرافت را بنازم این اصالت را علیبنحسینبنعلی، آقا علی اکبر قمر میگفت لاحَول وَلا تا دیده خوابیده به روی دستهای حضرت سقا علی اکبر شبی در محفلی ذکر علی بود عاشقی فرمود: علی مولا علی مولا علی مولا علی اکبر چه کردی با دل زینب چه کردی با دل لیلا چه کردی با دل بابا چه کردی یا علی اکبر دلت انگور اگر خواهد خداوند امر فرماید شود انگور کلِّ جنّت الاَعلی، علی اکبر همیشه سفرهات مثل امام مجتبی پهن و ز هر دروازه نورِ خانهات پیدا، علی اکبر حرم رفتم زیارت خواندم و عرضِادب کردم و پرسیدم چرا خوابیده پایین پا علی اکبر؟ ندایی آمد از پایینِ پا ایناست پایانِ محبّتهای پایانی بابا به علی اکبر پدر بوسید رویم را، میان خاک و خون باید ببوسد پای بابای غریبش را علی اکبر مرو میدان که بابایت به حال احتزار افتاد ترّحم کن به اشکِ زینب کبری علی اکبر دو چشم او سیاهی رفت و مرکب اشتباهی رفت خدایا مانده بین لشکری تنها علی اکبر پسر تنهای تنها شد زمین خورد ارباً اربا شد (پدر بر سر زنان میگفت واویلا علی اکبر)۲ باید بشی تنها بفهمی یا بشی بابا بفهمی یه گل پسر با قد رعنا از دست ندادی تا بفهمی مگه گریهی باباش خنده داشت؟ نیزه کم نذاشت براش خنده داشت؟ هلهله کردنشون درد شده آخ تن پاشیده کجاش خنده داشت؟ جماعت به یه آزرده نخندید به اونی که بد آورده نخندید نگفتید تسلیت عیبی نداره به اشکای جوون مرده نخندید گریه کردم کل پیکر نیزهاس خندههاتون بدتر از سر نیزهاس پاشو ببین قدم خمیده یکمی رنگم پریده حالم و از اونی بپرس که جون دادن بچّش رو دیده رو عبام ریختی و لبریز شدی شبیه برگای پاییز شدی حسودا یجور تو رو چشم زدند خوش قد و بالا بودی ریز شدی شدی جمع مثه تسبیح دونه دونه شده تابوت عبای روی شونه توو تشییع تن تو کِل کشیدند که حسرت توو دل بابات بمونه پَر پرترین پیکر این دشتی عصای من صد تیکه برگشتی ... میخواست تا جدا شود از پشت در ولی تیزی میخ پهلوی او را گرفته بود ... قبل از ورود شمر به گودال قتلگاه کار حسین را علی اکبر تمام کرد ... بر لبان حرمله دیدم تبسّم آمده اوّلین بار است زینب بین مردم آمده