نبردن آبی واسهش به خیمه بود حواسش چی اومده خدایا سرِ تن و لباسش پیکر افتاده، مادر افتاده گوشهی گودال خنجر افتاده اونکه گرفت دست، از هر افتاده حالا تُو گودال، بیسر افتاده چه خاکی به سرم شد، (حسینم)٣ وداع آخرم شد، (حسینم)٣ * چه حال و روز سختی داره سر تو وقتی یه روز توی تنور و یه روز سر درختی هی میره گاهی، چشمات سیاهی مُغَسِّلِ بِالدَمِ الجرّاحی با لبِ تشنه، توی قتلگاهی به خیمه داری، نیمه نگاهی نگاه آخرت بود، (امیری)٣ ببین رفتم چقدر زود، (اسیری)٣