(میخوانمت اینگونه حالا سر دارم تنهاترین آقای عالم دوستت دارم)2 ای کاش پای دار خندان میرسیدی تا از چشمهای مهربانت توشه بردارم میخواستم از غصّههایت کم کنم امّا حالا که میبینم خودم سنگینترین بارم (بیسر تمام کوفه را چرخیدهام عشق است)2 تا بلکه سنگی از سر راه تو بردارم دیگر معافم کن ز استقبال خود آقا شرمندهام بالای دروازه گرفتارم در محضر زهرا چه سازم شرم را وقتی؟ دختر عمویم را به دست شمر بسپارم (اندازهی بازار داغ نیزه و شمشیر )2 دستان سنگین عربها داده آزارم اینجا به حدّ وسع خود کردند انکارم من غربت محض علی در حال تکرارم