مرتضی پارسا

مقتل می نویسد

1923
72
امان امان، وَ رَکَلَ البابَ بِرِجلِه
وَ رَکَلَ البابَ بِرِجلِه، ملعون با پا به در زد
وَ رَکَلَ البابَ بِرِجلِه، به نیت قتل پسر زد
وَ رَکَلَ البابَ بِرِجلِه، قداست حرم شکستو
وَ رَکَلَ البابَ بِرِجلِه، پهلوی مادرم شکستو
تا در افتاد، با صورت روی زمین مادر افتاد
از نفس انگاری که حیدر افتاد، مادر افتاد
وَ لَسْتُ أَدْرى خَبَرَ المِسْمَاری، فصلِ پاییز باغ شد
وَ لَسْتُ أَدْرى خَبَرَ المِسْمَاری میخِ در، داغِ داغ شد
وَ لَسْتُ أَدْرى خَبَرَ المِسْمَاری، کار از کینه گذشتو
وَ لَسْتُ أَدْرى خَبَرَ المِسْمَاری میخ از سینه گذشتو
غمبار افتاد، پیش نگاه حیدر کرار افتاد
(بازوی مادرم دگر از کار افتاد)۲
من ایستاده بودم دیدم که مادرم را
دشمن گهی به کوچه، گه درب خانه می‌زد
گردیده بود قُنفذ، هم دست با مُغیره
(او با غلاف شمشیر، این تازیانه می‌زد)۲

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش