من نورم؛ نوه‌ی نور

من نورم؛ نوه‌ی نور

[ حاج محمود کریمی ]
من نورم؛ نوه‌ی نور، فوق کلّ نورم
من فاتح و منصورم
در عالمین، حسین جان و من جانانم
زینب، روح و من ریحانم
اباالفضل، علمدار و من مقلّد عمو جانم
کس‌وکارم ولی‌االله
من اسیرم ولی فتّاح؛ خردسالم ولی آگاه
منم دختر دردانه‌ی شاه؛ سلطان دین‌پناه
اعلی حضرت همایون ابی عبدالله

علی‌اکبر قاری و من مفسّر قرآنم
من امّید آرزومندانم؛ قبله‌ی سینه‌زنانم
أجر اشکم؛ عشق صاحب مشکم
من به حکم عشق بر عالم تحکّم می‌کنم
اختر عشقم؛ پس نور، نور من است
دختر عشقم؛ پس امر، امر من است
داور عشقم؛ پس حکم، من حکم است

نوه‌ی حیدرم؛ رقیّه‌ی اطهرم

من دخترم؛ عفیفه و دلاورم
با عقیلة‌العرب هم‌سنگرم
پدرم شمع و من پروانه؛ پدرم روح و من ریحانه
پیش چشم من یکی‌ست کاخ و ویرانه
من حیدر کرّار را نواده‌ام؛ من شاه‌زاده‌ام
من خود اراده‌ام؛ مثل پدر به حکم خدا، سر نهاده‌ام
آغوش بر رضای الهی گشاده‌ام
به بابایم قول داده‌ام تا آخرین‌نفس من ایستاده‌ام

چه در رها، چه در قفس، من ایستاده‌ام
حرف عمّه‌جان و من، همین و بس؛ با خانواده‌ام من ایستاده‌ام
با جسم کوچک و روح و لطیف و ساده‌ام، من ایستاده‌ام
هرچند هرچه داشتم از دست داده‌ام؛ من ایستاده‌ام
هرچند چندبار از ناقه فتاده‌ام؛ من ایستاده‌ام

نوه‌ی حیدرم؛ رقیّه‌ی اطهرم

نظرات