من مدال نوکری را از کف سقا گرفتم2 گریه کردم بهر او در قلب زهرا جا گرفتم2 مادرم گفته مشو از مکتب عباس خارج تا ابد باید تو باشی نوکر باب الحوایج (ساقی لب تشنگان جانم ابالفضل ای علمدار جوان جانم ابالفضل...) یه تنه پشت پناه لشکره اب اوره اب آوره گل پسر رشید حیدره اب آوره آبآوره (یه تنه هپای همه رو داری علمداری علمداری رقیه رو روی دوشت میزاری علمداری علمداری) ۲ تا که رجزات شروع میشه زودی لشکر زیر و رو میشه همه نگاها یه سو میشه اومد ابالفضل ساقی ما چه شرابی چه سبویی دارد بنویسید رقیه چه عمویی دارد۲ خدا نقاشی مهتاب میکرد دل هفت اسمان را آب میکرد برای زینت درهای جنت فقط عکس ابالفضل قاب میکرد