(ابوفاضل جانم جانم جانم) من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو پیش من جز سخن شهد و شکن هیچ مگو سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو ور از این بی خبری رنج مبر هیچ مگو عجب سروی عجب ماهی عجب یاقوت و مرجانی عجب جسمی عجب روحی عجب عشقی عجب جانی (ابوفاضل جانم جانم جانم) دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت آمدم نعره نزن جامه مدد هیچ مگو گفتم این رو فرشته است عجب یا بشر است گفت این غیر فرشته است و بشر (این قمر است) هیچ مگو عجب حلوای قندی تو امیر بی گزندی تو عجب ماه بلندی تو که گردون را بگردانی (ابوفاضل جانم جانم جانم) ابوفاضل