من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو پیش من جز سخن شهد و شِکر هیچ مگو ابوفاضل ابوفاضل ابوفاضل ابوفاضل... من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو پیش من جز سخن شهد و شِکر هیچ مگو سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو گر از این بیخبری رنج مبر هیچ مگو عجب سَروی! عجب ماهی! عجب یاقوت و مرجانی! عجب جسمی! عجب روحی! عجب عشقی! عجب جانی! ابوفاضل جانم جانم... دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت آمدم نعره نزن جامه ندر هیچ مگو گفتم این روی، فرشته است عجب یا بشر است؟ گفت این غیر فرشته است و بشر این قمر است هیچ مگو عجب حلوای قندی تو! امیر بیگزندی تو عجب ماه بلندی تو! که گردون را بگردانی ابوفاضل جانم جانم... عاشق ماه شب چهاردهم هستم چون میشود صورت زیبای تو را کامل دید ابوفاضل ابوفاضل ابوفاضل ابوفاضل...