من به در کوبیده ام تا اینکه در را وا کنی

من به در کوبیده ام تا اینکه در را وا کنی

[ امین قدیم ]
من به در کوبیده‌ام تا اینکه در را وا کنی
پشت در هم می‌کنم صرفا تقاضایِ خودم

من اگر گریه برایت نکنم می‌میرم
یادی از صحن و سرایت نکنم می‌میرم

تو رو ازم حرمله گرفت دل‌خوشی به مادر نیومده
ببخش اگه مادرش از پس تشنگی‌ تو برنیومده
سه شعبه دندونه‌دار و دندونات هنوز درنیومده

غم تو تشت و جگر نیست غمت مادر شد
روضه‌ی اصلیِ  تو زوضه‌ی پشت در شد

خواست تا ضربه به محسن نخورد امّا خورد
احساس د  ر وسط شعله نشان داد چرا مادر شد

وضع که به هم ریخت علی را بردند
فاطمه خورد زمین چشم علی هم تر شد

کار پیچید به هم فضّه به امداد رسید
محرم فاطمه آن خادمه‌ی نوکر شد

فضّه را خواست که پای علی آنجا نرسد
نگران علی و داغ دل شوهر شد 

غصّه‌ی بعدی تو کوچه‌ی باریکی بود
که گذر کردن از آن باعث دردسر شد

کادوی روز عروسی علی را گم کرد
کادوی روز عروسی علی پرپر شد

گوشواره وسط کوچه و تو سرگردان
دست سنگین عدو بود برایش شر شد

هرچه بر فاطمه گشت رقیه بچشید
سیلی دشمن اگر ارثیه‌ی دختر شد

نمیگم مفصّل شد اون کوچه یک لحظه مقتل
گرفت راهمونو سرم مادرم داد زد اوّل

اهانت به من کرد جسارت به من کرد
جلو چشمای من روی مادرم دست بلند کرد

مادر زمین خورد حسن مُرد، حسن مُرد

می‌میرم به زودی حسین خوش به حالت نبودی
چنان زد که دیگه نمیره دیگه جای اون کبودی

نشست و نشستم، شکست و شکستم
تا اونجور نلرزم باید چشمامو می‌بستم

دلم خونِ از بس بذارید بگم اینو هم پس
یه روزم بلند  شد به روی رقیّه همین پست

شبا سرد و تنهاس نه بابا نه عبّاس
رسید زجر نامرد باهاش حرف زد هرجور دلش خواست

زجر بی هوا زد با پا زد 

ای با غریبه‌های جهان آشنا حسین
ای عهده‌دار مردم بی دست و پا حسین

نظرات