من که بعد از هر فریضه یاد سلطان میکنم میشود در بند او دل را پریشان میکنم رزق خود را از در باب الجواد میگیرم و نفس خود را ذبح در پشت شبستان میکنم تا نوازش میکند روح مرا صحن و سرا یک زیارتنامه را قوت دل و جان میکنم بال و پر وا میکنم اینجا کبوتر میشوم این دل بی دست و پا را نذر سلطان میکنم هیچ جایی مثل مشهد در دلم جا وا نکرد در نجف یا کربلا هم صحبت از آن میکنم تا ببارد دیدهی دریاییام در صحن او چشم را سیلاب جاری بهر جانان میکنم دل به سائل خانه بستم خانهام آباد شد هرچه دارم بعد از این نذر رضا جان میکنم گفتهام آهوی جان را وقت جان دادن بیا در حدیثی آمده مرگ تو آسان میکنم زخمی که دارد بر جگر را مرهمی نیست احضار اجباری شدن درد کمی نیست با پارهی جان رسول الله بد کرد مامون رضا را باطنا نفی بلد کرد بابا ندارد طاقت دوری فرزند آقای ما را از جوادش دور کردند قسمت نشد با چشم تر بابا ببیند در رخت دامادی جوادش را ببیند دور از وطن حالا غریب افتاده در طوس در چنگ شمری نانجیب افتاده در طوس چشمی به در دارد نگاهی سمت جاده دلواپس و دلتنگ روی خانواده جز روضهی گودال روی لب ندارد این هم حسینی که دگر زینب ندارد از بی کسی او دل زهرا بگیرد باید غلامی دست آقا را بگیرد از بین حجره جمع کرده فرشها را دارد به خاطر ماجرای کربلا را با نام و یاد کربلا بر خود بپیچد از درد روی خاکها بر خود بپیچد با ناله مادر را صدا زد مثل جدش در بین حجره دست و پا زد مثل جدش وقتی شبیه جد خود خد التریب است یعنی غریب ابن غریب ابن غریب است از مرو تا مروه برایش گریه کردند مردم برای روضههایش گریه کردند از بخت بد حالی شبیه محتضر داشت اما سر او را جواد از خاک برداشت سم را نمیدانم چه با آن بدن کرد اما جواد اهل بیت او را کفن کرد اهل سناباد آب غسلش را میاورد محض رضای حضرت زهرا میاورد مهریهی زنهای نوغان خرج او شد تابوتش از باران گل خوش عطر و بو شد جدش ولی با ضربهی پا پشت و رو شد سر نیزهای بر پهلوی جدش فرو شد ای وای از جدش که زیر دست و پا رفت تا کوفه خون تازهای با نعلها رفت