مُعَطَّر است حتّیٰ پَرپَرَش هم لباسش لاله دارد بَستَرش هم به قَدری پهلویش مَجروح گشته گمانم درد دارد مَحشَرَش هم نَوَد روز است چشمانش کَبود است نَوَد روز است که بالوپَرَش هم به قدری عاشق و معشوق بودند نگفت از دردِ خود به شوهرش هم زن از همسر بگیرد رو، مَحال است نه اَصلاً نه ندارم باوَرَش هم نیامد بَند، خونِ زخمِ مِسمار کَفَن را کرد خونی آخرش هم رسید از دَر به خِیمه آتش و دود بمیرم من به حالِ دخترش هم **** به طِفلانِ تو گریه بَر پدر کردن نمیآید به زینب مَعجَرِپاره بهسرکردن نمیآید برادرجان به ما اَصلاً سفرکردن نمیآید **** صدا زد آی مردم این شهیدِ ما مسلمان است بزرگِ خاندانم را نمیبینید عُریان است؟