محمدرضا بذری

مشک اشک من همیشه کار زمزم می‌کند

1252
58
مشک اشک من همیشه کار زمزم می‌کند
هر نمش دارد گناهان مرا، کم می‌کند

بی گمان محکم در آغوش خودت می‌گیری‌اش
ریسمان پرچمت را، هر که محکم می‌کند

کتری‌ات یک جور پیر روضه‌خوان هیئت است
اشک را در استکان چشم ما، دم می‌کند

نذری ارباب‌ها، از دخل رئیت می‌رسد
این همان کاری است که ماه محرم می‌کند

سائل پشت درت، بار خودش را بسته است
با همان فقری که دارد، کار حاتم می‌کند

زخم‌های او زیاد و اشک‌های ما کم است
می‌پذیرد باز از ما، این بضاعت را حسین

دست و پا می‌زد میان خون اگر در قتلگاه
دست و پا می‌کرد اسباب شفاعت را حسین

از رسول ترک‌ها، حُر ساختن کار شماست
آدمت بودن مرا، یک روز آدم می‌کند

(خم نخواهد شد سرش، در پیشگاه این و آن
هر که سر را با تباکی کردنش، خم می‌کند)۲

دست عباس تو می‌افتد، حساب محشرش
آن میان‌داری، که صف‌ها را منظم می‌کند

هر زمانی از ته دل گفته‌ام جانم حسین
مطمعنم حضرت زهرا، نگاهم می‌کند

(گوشه گیرم، گوشه‌ی شش گوشه‌ی من را بده
نوکرت خود را، کنار تو مجسم می‌کند)۲

ای که جمع و جور کردی زندگی‌ام را حسین
پیکرت را نیزه و شمشیر، درهم می‌کند

جسم تو مثل سرابی، روی خاک افتاده است
نعل مرکب‌ها، تنت را سخت مبهم می‌کند

سایه‌ات بر سر من هست، ولی فردا نه
احترام پر من هست ولی فردا نه

مشک خالیست ولی شکر که سقا داریم
دست اب‌آور من هست، ولی فردا نه

تا کنون پای غریبه به حرم وا نشده
حرمت محضر من هست ولی فردا نه

بقچه‌ی کهنه‌ی ما هست، لباست هم هست
هدیه‌ی مادر من هست ولی فردا نه

بنشین خوب ببین چادر من را حالا
چادرم بر سر من هست ولی فردا نه

گوشواری که خودت داده‌ای الان دارم
محرمم زیور من هست ولی فردا نه

شده لحظه‌ی خون جگری، امون از غم دربه دری
تو رو جون رقیه فقط، نمیشه که بمونی نری

پر غصه شدم اسیرم، کنارم باشی جون می‌گیرم
نفسم دیگه درنمیاد، آرومم نکنی میمیرم

منو بارون چشمای تر، بدم اومد از هر چی سفر
میشه نه نگی جون رباب، بیا ما رو مدینه ببر

نذار غم تو دلم بشینه، گریه‌ها تو رباب نبینه
نگو وقت جدایی رسید، داره دق می‌کنه سکینه

به خدا اگه من بتونم، چجوری بی تو من بمونم
کهنه پیرهن‌و پاره نکن، همونم می‌برن می‌دونم

الهی خواهرت بمیره، فکر من کجاها نمی‌ره
نکنه بی‌حیا شه سنان، موهای تو رو دست بگیره

شمر و خولی ادب ندارن، اینا سر به سرت میذارن
وقتی تشنته جون می‌کنی، ادای تو رو در میارن

اومدن شرَرِت بزنن، نیزه به کمرت بزنن
پیرمردا عصا کشیدن، نکنه به کمرت بزنن

بگو سنگ زنی نکنن، نیزه تو بدنی نکنن
اگه خنجرشون نبرید، دیگه بددهنی نکنن

می‌گن پیر حرم رو ببین، خولی شمر و بزرگ می‌دونه
میگه روی سینه تو بشین

آخه پس کفنت چی میشه، خون تو دهنت چی میشه
تیر و نیزه‌ها کافی نبود، زیر سم بدنت چی میشه

اونا که سرتو بریدن، موی دخترونه کشیدن
خولی اخنص و شمر و سنان، همشون به حرم رسیدن

غم من غم تازه‌تره، جون بچه‌ها در خطره
یکی معجر دخترتو، توی سوغاتیاش می‌بره

اینا پست و حقیر و بدَن، هرچی شر که بگی بلدن
روسریم اگه سوخته بدون، اینا خیمه رو آتیش زدن

شده خورشید من بی فروغ، الهی همه باشه دروغ
دارن ناموستو میبرن، توی کوچه‌ی شهر شلوغ

همه سمت ما حمله‌ورن، نمیشه بگی چند نفرند
ما رو تو دل بازاراشون، مثه برده‌های راه می‌برن

کوچه‌ها شده کابوس من، سرا محو سه‌ساله شدن
سر عباس‌و هر جا که دید، به عموش میگه زجر و بزن

ماها قحطیه آب ندیدیم، ماها رنج و عذاب ندیدیم
اگه دیده باشیم به خدا، دیگه بزم شراب ندیدیم

برای دلخوشیه نوکران این درگاه
دروغ روضه بخوانم دروغ، بسم الله

دروغ روضه‌بخوانیم، شمر آبش داد
سنان رسید ولی، با ادب جوابش داد

دروغ روضه بخوانیم، دست و پا نزده
حسین فاطمه را تشنه لب، صدا نزده

دروغ روضه بخوانیم، حرف بد نزدند
شبیه فاطمه اصلأ، به او لگد نزدند

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش