متوقف شده زمان شده حال زمین خراب
1948
17
- ذاکر: حنیف طاهری
- سبک: شعر مدح
- موضوع: امام زمان (عج)
- مناسبت: نیمه شعبان
- سال: 1401
متوقف شده زمان، شده حال زمین خراب
نفس عرش گشته حبس، دل آدم در اضطراب
به زمین آمده مَلک، به سماء آمده فلک
دل جبرییل دو به شک، شده نازل مگر کتاب؟
میلرزد زمین به خود، میگوید شد آنچه شد
شد کاخ ستمگران، روی سرهایشان خراب
به دل آسمان هراس، شده خورشید بیحواس
که دل شب به سامرا، شده در هستی انقلاب
همه جا حرف، حرف او
همه جا غرق های و هو
که گرفته است دست حق
ز رخ خویشتن نقاب
چه خداوند قادری و چه خلاق شاعری
چه نگین و جواهری، که میآید به این رکاب
چه نزولی! چه آیه ای ز دل آسمان رسید
که کتاب خدا به صاحب عصر و زمان رسید
نه بشر گفتنش رواست
نه خدا خواندنش سزاست
که هم او نوح و آدم است
و هم عیسی و مصطفی است
به کرامت فضائلش همه تصدیق فاطمه است
به شجاعت حمائلش خود شمشیر مرتضی است
موعود غدیر خم، او حیدر شمایل است
او شرح فضائل است، او معنای لافتی است
سخنانش به قول حق: ما یَنطق اَنِ الهواء
نفسش نفس اِنمّا، کرمش شرع العطا
به ملاقات او دمی نرسد هیچ راه کج
متبرّک به اوست حج، که خودش مروه و صفاست
او مهدی منتظَر، او شمشیر مقتدر
او صمصام منتقَم، او جبران کربلاست
شده در عرش هلهله، که هلا میزبان رسید
که کتاب خدا به صاحب عصر و زمان رسید
نفسم تنگ غربت است و دلم تنگ رویت است
چه به این شیشه میخورد؟ به خدا سنگ غیبت است
تو قدم نِه به دیدهام، که غمت را چشیدهام
که نیایی عدالت است و بیایی کرامت است
وسط خیل این و آن چقدر بی تو بی کسم
به تو امّا نمیرسم که دلم بی لیاقت است
منم و قرن بی نفس من و عصر هوی هوس
برهانم از این قفس، که تمامش اسارت است
دل ما گرچه مثل شام، شده سر گشته بی امام
ولی آمادهی قیام، تو بیایی قیامت است
شده معلوم پرچمت، شده آغاز نهضتت
به خدا عصر عصر توست، کجا عصر حیرت است؟
رسد از دور زمزمه، بشتابید جان رسید!
که کتاب خدا به صاحب عصر و زمان رسید
به سرش شور و جان به لب شده شمشیر در نیام
به دلش مانده حسرتِ سحر سرخ انتقام
چه مبارک شود زمان، که ببینند دشمنان
سخن ماست یک کلام، دم شمشیر والسِّلام
تو بیا که جمل دگر برسد فتنهاش به سر
تو بیا تا شود به نام حسن، نامِ این قیام
تو بیا تا هر اربعین بشود زنده از تو دین
که شود مست عالم از نفس کربلا مدام
تو بیا و بگیر دست، نشود بیش از این که هست
که حرام خدا حلال و حلال خدا حرام
تو بیا تا که بیش از این نشود فتنه در زمین
که دگر خرج این و آن نشود حرمت امام
تو بیا تا صلا زنیم که کهف الاَمان رسید
که کتاب خدا به صاحب عصر و زمان رسید
نفس عرش گشته حبس، دل آدم در اضطراب
به زمین آمده مَلک، به سماء آمده فلک
دل جبرییل دو به شک، شده نازل مگر کتاب؟
میلرزد زمین به خود، میگوید شد آنچه شد
شد کاخ ستمگران، روی سرهایشان خراب
به دل آسمان هراس، شده خورشید بیحواس
که دل شب به سامرا، شده در هستی انقلاب
همه جا حرف، حرف او
همه جا غرق های و هو
که گرفته است دست حق
ز رخ خویشتن نقاب
چه خداوند قادری و چه خلاق شاعری
چه نگین و جواهری، که میآید به این رکاب
چه نزولی! چه آیه ای ز دل آسمان رسید
که کتاب خدا به صاحب عصر و زمان رسید
نه بشر گفتنش رواست
نه خدا خواندنش سزاست
که هم او نوح و آدم است
و هم عیسی و مصطفی است
به کرامت فضائلش همه تصدیق فاطمه است
به شجاعت حمائلش خود شمشیر مرتضی است
موعود غدیر خم، او حیدر شمایل است
او شرح فضائل است، او معنای لافتی است
سخنانش به قول حق: ما یَنطق اَنِ الهواء
نفسش نفس اِنمّا، کرمش شرع العطا
به ملاقات او دمی نرسد هیچ راه کج
متبرّک به اوست حج، که خودش مروه و صفاست
او مهدی منتظَر، او شمشیر مقتدر
او صمصام منتقَم، او جبران کربلاست
شده در عرش هلهله، که هلا میزبان رسید
که کتاب خدا به صاحب عصر و زمان رسید
نفسم تنگ غربت است و دلم تنگ رویت است
چه به این شیشه میخورد؟ به خدا سنگ غیبت است
تو قدم نِه به دیدهام، که غمت را چشیدهام
که نیایی عدالت است و بیایی کرامت است
وسط خیل این و آن چقدر بی تو بی کسم
به تو امّا نمیرسم که دلم بی لیاقت است
منم و قرن بی نفس من و عصر هوی هوس
برهانم از این قفس، که تمامش اسارت است
دل ما گرچه مثل شام، شده سر گشته بی امام
ولی آمادهی قیام، تو بیایی قیامت است
شده معلوم پرچمت، شده آغاز نهضتت
به خدا عصر عصر توست، کجا عصر حیرت است؟
رسد از دور زمزمه، بشتابید جان رسید!
که کتاب خدا به صاحب عصر و زمان رسید
به سرش شور و جان به لب شده شمشیر در نیام
به دلش مانده حسرتِ سحر سرخ انتقام
چه مبارک شود زمان، که ببینند دشمنان
سخن ماست یک کلام، دم شمشیر والسِّلام
تو بیا که جمل دگر برسد فتنهاش به سر
تو بیا تا شود به نام حسن، نامِ این قیام
تو بیا تا هر اربعین بشود زنده از تو دین
که شود مست عالم از نفس کربلا مدام
تو بیا و بگیر دست، نشود بیش از این که هست
که حرام خدا حلال و حلال خدا حرام
تو بیا تا که بیش از این نشود فتنه در زمین
که دگر خرج این و آن نشود حرمت امام
تو بیا تا صلا زنیم که کهف الاَمان رسید
که کتاب خدا به صاحب عصر و زمان رسید
نظرات
نظری وجود ندارد !