مادر نبین که انقده خسته‌م

مادر نبین که انقده خسته‌م

[ مصطفی مروانی ]
مادر نبین که اینقده خسته‌م 
غصه نخور، مراقبت هستم 
از مادری دست برنمی‌دارم 
حتی اگر که بشکنه این دستم 

نترس اگه آتیش گرفت خونه 
نترس اگه خونه پر از خونه 
دردِ تو رو کسی نمی‌بینه 
دردِ منو کسی نمی‌دونه 

اگه مادر به سمتِ من لگد اومد، نترسیا
اگه نامرد تویِ کوچه بلند داد زد، نترسیا

چطور دلت میاد، جدا شی اینطوری؟
آخه دیگه چرا تکون نمی‌خوری؟

شیش ماهه من همراهِ تو بودم 
من بچه‌یِ تو راهِ تو بودم 
از وقتی که صداتو حس کردم 
مشتاقِ رویِ ماهِ تو بودم 

****
تو اولین پناهِ من بودی 
مادرِ بی‌گناهِ من بودی 
چی شد که دستامو رها کردی 
تویی که چشم به راهِ من بودی 

از این پهلو به اون پهلو 
شدن واست نفس‌گیر بود
رسید فِضه توی کوچه
به دادِ تو ،ولی دیر بود

 منی که زخمیِ این شعله‌ها شدم 
همین که درشکست، ازت جدا شدم 

آتیش گرفت همه بود و نبودِ تو 
من دست و پا زدم تویِ وجودِ تو 

****

من پشت در گرما رو حس کردم
من غربتِ بابا رو حس کردم
اون لحظه‌ای که تو زمین خوردی
من ضربه‌های پا رو حس کردم

من بودم و زخمِ لبِ مسمار
زخمی شدم بین در و دیوار
یادم نمیره نیمه‌های شب
از درد پهلو می‌شدی بیدار

چهل تا مرد، نه که نامرد
گذشتن از درِ خونه
کسی دردِ تو رو جوری 
که می‌دونم نمی‌دونه 

قربون تو برم، همینه سرنوشت
من رفتنی شدم، قرارمون بهشت

آه و واویلا...

نظرات