ماجرای کوچه چشمان ترم را زخم کرد

ماجرای کوچه چشمان ترم را زخم کرد

[ حاج محمدرضا طاهری ]
ماجرای کوچه، چشمان ترم را زخم کرد
آه از دردی که قلب مُضطرم را زخم کرد

آتش این زَهر آبی رویِ آتش بوده است
آتشی دیگر دل شعله‌ورم را زخم کرد

روضه خوانی می‌کنم هر روز و شب در خلوتم
روضه‌ی سنگین مادر، حنجرم را زخم کرد

سال‌ها گریان داغ ضربتِ آن سیلی‌ام
ضربه‌ای محکم که رویِ مادرم را زخم کرد

با شتاب و ناگهانی رد شد از روی سرم
این مصیبت بود از پا تا سرم را زخم کرد

آنقدر گفتم به جای مادرم من را بزن
این تقلا کردنم بال و پَرم را زخم کرد
****
خونمون این طرفه کجا میری بیا بیا
چیزی تا خونه نمونده جون بابا راه بیا

دیگه داریم می‌رسیم اینقده رو زمین نشین
بزار تا گوشوارتو جمع کنم از روی زمین
****
عرش هم آنروز از غصه تلاطم کرده بود
مادرم در کوچه راه خانه را گم کرده بود

نظرات