محمدحسین پویانفر

لباس عزا تنت کردی

2447
31
لباس عزا تنت کردی امام زمان
از این تلخ‌تر نبود دردی امام زمان

منم مثل تو عزادارم عزیزدلم، عزیزدلم
آخه چرا برنمی‌گردی امام زمان، امام زمان

شاید این شبارو با دل شکسته توی کربلایی
شایدم مدینه نمی‌دونم آقا دقیقا کجایی

درد دل تو رو هیچ کس تو این جهان نمی‌دونه
هزار و چهارصد ساله یکی به پات نمی‌مونه

آجَرَکَ‌ الله، بَقیَّةَ الله ...

زیارت ناحیه خوندم با گریه و آه
برا یه نفر توی گودال اومد یه سپاه

نوشته که از نفس افتاد، حسینِ غریب
نوشته که خواهرش مونده، بدونِ حبیب

تازیانه می‌زد به مخدّراتِ پرده‌نشینو
با طناب می‌بستن دست عمّه جانِ زین العابدینو

چه‌ها گذشت به آلُ الله، نامحرما و نامردا
حرمت شکسته شد اون روز، آه از غروب عاشورا

آجَرَکَ‌ الله، بَقیَّةَ الله ...

شش ماه راه آمد که راه غم بگیرد
شش ماه آمد بر دلش مرهم بگیرد

امّا رسیده مجلس ماتم بگیرد
جایی که دلها را غم عالم بگیرد
حق دارد این خانوم قلبش غم بگیرد

این کیست؟ این نامی نفس‌گیر است، زینب
این کیست؟ معنای تفاسیر است، زینب
بالاتر از درک تعابیر است، زینب
او کاف و هاء و یاءِ تقدیر است، زینب
باید که شام و کوفه را با هم بگیرد

با مَحملی که راهدار آن خلیل است
با کعبه‌ای که پرده‌دارش جبرئیل است
با پرده‌ای که آفتاب آنجا دخیل است
بر ناقه‌ای که تحت فرمان کفیل است
بانو رسیده پهنای عالم را بگیرد

تا کربلا تا کربلا را دید، زینب
آمد سرش از آنچه می‌ترسید، زینب
بعد از حسن هرگز نمی‌خندید، زینب
گرچه به این عالم نفس بخشید، زینب
می‌گفت غم راهِ نفس‌هایم بگیرد

آنقدر دارد دلهره شاید بمیرد
راحت نمی‌گردد فقط باید بمیرد
پایش بر این صحرا اگر آید بمیرد
اکبر اگر این پرده بگشاید بمیرد
باید که دستش را علی مُحکم بگیرد

اَمون از دل زینب ...

عباس زانو زد رکابش را گرفته‌ است
اکبر دو دست مستجابش را گرفته‌ است
حالا حسینش اضطرابش را گرفته‌ است
با خواهرش دور ربابش را گرفته‌ است
بابا ز چشم دختران شبنم بگیرد

عباس علم کوبید یعنی شیر اینجاست
یعنی که صاحب صولت شمشیر اینجاست
یعنی علی، یعنی دم تکبیر اینجاست
یعنی به مرگ بی‌ رگان تعبیر اینجاست
در پیش خانوم است تا پرچم بگیرد

سینه سپر کرده سواری را نبیند
قد راست کرده نیزه‌داری را نبیند
تا چادر خانم غباری را نبیند
دامان طفلان، ردّ خاری را نبیند
با تیر خود ذکر هُوَ الاَعظَم بگیرد

فرمود با بانو، امیر کربلا من
با مرتضی تا مرتضی یا مرتضی من
پیش تو خاک و پیششان واویلتا من
هر قَدر لشکر، هر قَدَر نامرد با من
با غم بگو دارد جگر راهم بگیرد

اما هزاران بار غم را دیده، زینب
از کودکی دست قلم را دیده، زینب
پیشانی و ضربِ علم را دیده، زینب
بی او حرامی و حرم را دیده، زینب
پنجاه سال این نوحه‌ها را دم بگیرد

در زیر لب می‌گفت با تکرار، ای وای
از قتلگاه و تلّ و چشم تار، ای وای
از ازدحام و خنده‌ی انظار، ای وای
از شعله و از خیمه و اشرار، ای وای
دور مرا نامرد و نامحرم بگیرد

دارد دعا طفلی زِ محمل‌ها نیفتد
یا که حسینش پیش قاتل‌ها نیفتد
تا که سرش دست ارازل‌ها نیفتد
تا که تنش بین قبایل‌ها نیفتد
تا در بغل، آن پیکر درهم بگیرد

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش