علی یعنی بهشتی با بهار و باغ و بارانش

علی یعنی بهشتی با بهار و باغ و بارانش

[ سیدمهدی حسینی ]
علی یعنی بهشتی با بهار و باغ و بارانش
علی یعنی زمین با عطر گل های فراوانش

علی یعنی تبسم های شرقی هزارانش 
علی یعنی جهان در گوشه ای در خاک ایوانش

علی یعنی علی یعنی به قربانش به قربانش

علی حب جنه قسیم النار یعنی او
امام الانس و الجنه هزاران بار یعنی او

وصی المصطفی تکرار در تکرار یعنی او
فقط شیر خدا کرار در کرار یعنی او

چه گویم شرح آنکه تا قیامت نیست پایانش

ببینید این مطهر در مطهر در مطهر را
تمام دلخوشیه خانه ی موسی ابن جعفر را

علی یعنی تپش یعنی نفس زهرای اطهر را
علی یعنی رضا یعنی جگر حتی پیمبر را

علی یعنی مدینه مکه قربان خراسانش

دوباره رو به ایوانت امین الله های ما
سلام الله های ما نگاه و آه های ما

به در های حرم خورده گره گر راه های ما
سر سال است دور تو بگردد ماه های ما

خداوندا سلامش گل یک ایران است و سلطانش

پشیمان می‌شود هر کس ننوشد جام سلطانی
چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی

بگردان جام چشمت را که عالم را بگردانی
سلیمانی شود مردی که پیشت کرد دربانی

فدای جذبه‌ی چشمی که سلطان شد سلیمانش
علی یعنی علی یعنی به قربانش به قربانش

چنان نوری که خود را این همه پروانه گم کرده 
که هر زائر که می‌بینی دل دیوانه گم کرده

چنان مجذوب اینجایم که مستی خانه گم کرده
کنار آب سقا خانه ات پیمانه گم کرده

شنیدم از نجف این را فدای صحن و ایوانش

هنور عطر تو از شب های نیشابور می‌آید
هنوز از این ضریح نقره باره خوشه ی انگورمی‌آید

هنوز از کفش های زائرانت نور می‌آید
هنوز آن روستایی از مسیره دور می‌آید 

دوباره پابرهنه ساده آمد پیش جانانش

تو عیدی رو به سوی تو نماز عید می‌خوانیم
زیارت نامه را در خانه‌ی خورشید می‌خوانیم

تو را ما با قنوت عشق با امید می‌خوانیم
خیال ماست راحت تا که بی تردید می‌خوانیم

که پیش از عرض حاجت حاجتم را داده دستانش

همیشه دیده‌ام اینجا مریضی که شفایش دید
 زنی بر روی سجاده براته کربلایش دید

کنار بچه ای معلول مردی گریه هایش دید
هنوز اشکش به چشمش‌که پسر راروی پایش‌دید

منو دار الشفایی که نگفته نه به مهمانش

بیا اردیبهشتی کن تو این اسفند ماهی را
کبوتر کن کبوتر کن کلاغه رو سیاهی را

قبول از ما کن امشب این نماز اشتباهی را
کمی خرجه دل ما کن نگاه گاه گاهی را

نگاهی نه به من بر مادرم بر دست لرزانش

تویی تنها که می‌فهمی سلام آخری‌ها را
تویی که دوست می‌داری دعای آذری‌ها را

کنار کفشداری ها مقام پادری‌ها را
به جان مادرت تحویل گیر این مادری‌ها را

فقط دستم به دامانت فقط دستم به دامانش

شب جمعه حرم بودم کمی در پشته در خواندم
نشد در کربلا اما در اینجا از جگر خواندم

شنیدم مادرت رفته که از داغه پسر خواندم
دو خط از روضه ی اکبر کنارت مختصر خواندم

چه بد سر نیزه ها کرده پریشانش پریشانش

فقط شمشیر می‌آمد فقط تکبیر می‌آمد 
به بالا نیزه می‌رفت و به پایین تیر می‌آمد

به روی ارباً اربایی صدایی پیر می‌آمد
خدایا عمه از خیمه اگر که دیر می‌آمد

پدر جان داده بود از  غم همانجا با علی جانش
چه بد سر نیزه ها کرده پریشانش پریشانش
******
ای علی جان 
خیز از جا آبرویم را بخر 
عمه را از بین نامحرم ببر

این بیابان جای خواب ناز نیست 
ایمن از صیاد تیر انداز نیست

نظرات