طی شد زمان دیدار، علی خدانگهدار خانه نشینِ بی یار، علی خدانگهدار علی بیا به برم، که راهی سفرم خدانگهدار در موسم جوانی، سیرم ز زندگانی از بس که دیدم آزار، علی خدانگهدار من میشوم ز دستِ اهلِ مدینه راحت تو میشوی گرفتار، علی خدانگهدار شانه زدم به مویِ حسین و زینبینم برای آخرین بار، علی خدا نگهدار چرا تو سربه زیری زانو بغل نگیری منم به تو بدهکار علی خدانگهدار ببخش اگر به کوچه دست تو وانکردم افتاد دستم از کار علی خدانگهدار فکر دل تو بودم اگر نگفته بودم از ماجرای مسمار علی خدانگهدار امشب که خورد دستت به جای تازیانه بگذار سر به دیوار علی خدانگهدار تابوت یار خود را مانند بار شیشه با احتیاط بردار علی خدانگهدار تا چشم تو نیفتد بر صورتم شبانه تنم به خاک بسپار علی خدانگهدار **** کنارت آروم اشک میریزم میخوای بری برو عزیزم ولی بدون این مرد تنها میمیره با زخم زبونا بهم میگن زنش رو کشتی کاری نکرد این مرد مردا ای زخمی دست یهودی تو انقدر کبود نبودی انگار هنوزم لابلای آتیش و دودی انگاری تازه محسنت شهید شد ببین موهای حسنت سفید شد امید زینب تو ناامید شد فاطمه جان دستت دیگه بالا نمیاد لب میزنی صدا نمیاد دنیا دیگه دنیا نمیشه چشمت براچی وا نمیشه چیزی دیگه ازت نمونده زهرام دیگه زهرا نمیشه هی مونده بین در و دیوار ای زخمی ضربهی مسمار با هر نفس از زخمای تو خون میاد انگار بیا نرو عروس آسمونی هنوز برای رفتنت جوونی میشه یکم دیگه پیشم بمونی فاطمه جان **** ممنونم اگر نروی میمیرم اگر بروی