عاشقی را بهترین اعمال می‌دانیم ما

عاشقی را بهترین اعمال می‌دانیم ما

[ حاج عبدالله باقری ]
عاشقی را، بهترین اعمال می‌دانیم ما
تا نفس باقی‌ست، درس عشق می‌خوانیم ما

صحبت چله نشینی، حرف خامی بیش نیست
ساقیه کوثر نخواهد، غوره می‌مانیم ما

قلب ما را، عشق اولاد علی پر کرده است
لایقه این عشق، هر کس را نمی‌دانیم ما

ای خدای جود، ما از آشنایان تو‌ایم
می‌شناسی، رأیت شاه خراسانیم ما

کاش مثل مادرت، ما را رطب مهمان کنی
مثل سلمان نه، ولی از نسل سلمانیم ما

رود باشی ساحلیم و جود باشی سائلیم
هر چه را لب‌های تو فرمان دهد، آنیم ما

مثل مروارید، یکتایی و مانند تو نیست
مثل شن‌زار بیابان‌ها، فراوانیم ما

آن‌که ما را می‌خرد، با قیمت بالا تویی
گرچه در بازار دنیا، جنس ارزانیم ما

در تمامیه علوم دهر هم، کامل شویم
باز در مدح شما، مثل دبستانیم ما

زهری تمامیه جگرش را گرفته بود
سیلاب خون، دو چشم ترش ا گرفته بود

از روی این بدن بلند شو
هی به سرت نزن، بلند شو

از درد مثله حضرت زهرا خمیده شد
با دست‌های خود، کمرش را گرفته بود

حجره شلوغ بود، ولی مونسی نداشت
ای کاش یک نفر، خبرش را گرفته بود

بی حرمتیه محرم او تا کجا کشید
دستی دهان شعله‌ورش را گرفته بود

او داد می‌کشید، به دادش نمی‌رسند
یک عده پست، دور و ورش را گرفته بود

آمد کنیز و کاسه‌ی آبی به خاک ریخت
ای کاش، جرعه‌ای، شررش را گرفته بود

دور از مدینه، غربت بغداد را چشید
ارث غریبیه، پدرش را گرفته بود

خوبیه بام بود، که سُم بر تنش نرفت
این ارتفاع‌ها، ضررش را گرفته بود

شکر خدا، نه پیروهنش دست خورده بود
نه نیزه، حجم بال و پرش را گرفته بود

در پیش چشم مادر پهلو شکسته‌ای
شمر از قفا
با ضربه‌های ممتد او استخوان شکست
در پیش خواهری که گرفته بود

ای کاش، بی‌خیال شود ساربان ولی 
انگشتریه او، نظرش را گرفته بود

خیز و نگذار که ما را به اسیری ببرند
من که از راهی بازار شدن، بیزارم

میگن یکی برات یه کاسه اب آورده
ای مادر مرده، ای نیزه خورده

خودت بگو، کی پیرهن کهنه‌ات را برده
ای مادر مرده، ای نیزه خورده

کوتاه نیومد، گفتم باهت راه میاد راه نیومد
بی چشم و رو بود
اونی که با خواهرت رو به رو بود

من تاب ندارم، تو تشنته من ولی آب ندارم
اوضات به هم ریخت
شمر دست تو موهات کرد و موهات به هم‌ریخت

نظرات