عارضم خدمتت که ای یارم

عارضم خدمتت که ای یارم

[ سید محمد جوادی ]
عارضم خدمتت که ای یارم
من به خالِ لبت گرفتارم

آنقدر از تو هر کجا گفتم
یک حسینیه‌ام که سیّارم

پرچمت را به دوش من بسپار
فرض کن خشتِ روی دیوارم

گرچه گریه برای مرد بد است
مثل زن در غمِ تو می‌بارم

به گنه‌کاریَم نگاه نکن
مردِ مردانه دوستت دارم

به همه گفته‌ام رفیق تو‌ام
به بقیه نگو که سربارم

خودمانی بگویم این خط را
آی آقا به تو بدهکارم
****
فرمانده بودی آمدی سرباز دین باش
دُر باشی و حر باشی و مرد آفرین باش

از حضرت زهرا شفاعت را طلب داری
باید بگویم هرچه داری از ادب داری

چون در حقیقت حضرت زهرا نگاهت کرد
با یک نظر فرمانده‌ی کل سپاهت کرد

فرمانده‌ی محض سپاه توبه کارانی
از این جهت درد مرا هم خوب می‌دانی

پیداست بر انگشتر کرب‌و‌بلا درّی
زهرا خریدار تو شد ازاین جهت حرّی
****
زدنت، کبود شده همه بدنت
زدنت، جلوی چشمای حسنت
****
علی دل من و دل تو درد مشترک دارد
چرا مدینه به حق من و تو شک دارد

کسی که حرمت ما را شکست می‌دانست
که حرمت در این خانه را مَلک دارد

اگرچه آینه‌ی من غبار غم دارد
ولی تو آینه‌ات از سه‌جا تَرک دارد

که از زنی که شکسته‌است بار شیشه‌ی او
میان معرکه‌ای چشم بر کمک دارد

نظرات