شعاع نور تو هرگز شب ظلمت نخواهد دید

شعاع نور تو هرگز شب ظلمت نخواهد دید

[ محمدرضا میرزاخانی ]
شعاع نورِ تو هرگز شبِ ظلمت نخواهد دید 
تو آن عشقی که عاشق پای تو ذلت نخواهد دید
 
به عشق پادویی روضه، جمع نوکران جمع است
در این درگه کسی ما را پِی حاجت نخواهد دید
 
خدایا شاکرم از این حسینی که به من دادی 
گمانم جز محبانش کسی رحمت نخواهد دید
 
به هرگوشه که اشکی ریختم، آن گوشه شش گوشه‌ست
حرم را غیر چشم تر، بدین وسعت نخواهد دید

کسی که طعنه‌ی افسردگی می‌زد به اشک ما 
محبان تورا یک لحظه ناراحت نخواهد دید
 
(فقط تو بین جون و اکبرت فرقی نمی‌بینی)

هزاران بار کج رفتم ولی زهرا برم گرداند 
پسر از مادر خود لطف با منت نخواهد دید 

حصیر کهنه تا دور تنت پیچید ارزش یافت 
کسی در آستانت شیء کم قیمت نخواهد دید 

پس از آنکه تورا کشتند در اوج شلوغی‌ها 
دگر بزم عزایت را کسی خلوت نخواهد دید

 ****

چقدر شلوغه قتلگاه، نمی‌رسه صدات
نمیدونم باید حسین چیکار کنم برات

من با تو به چشم آمدم و هیچ نبودم 
چون سایه عدم بود سراپای وجودم

تقدیر من این است که در بند حسینم
دیدی که گشودی در و من پر نگشودم

****

ای که به قم قدر و بها داده‌ای 
کشور مارا تو صفا داده‌ای

گر تو نبودی سخن از قم نبود 
خطه‌ی قم مأمن مردم نبود 

ای که صلاتی و سلامٌ علیک 
عمه‌ی سادات سلامٌ علیک 

*****

کاش زینب به قم سفر می‌کرد 
تا نمی‌دید آن همه طغیان

بیت تو بیت موسی خزرج
جای زینب به گوشه‌ی ویران

دور تو عالمان فقه و اصول
دور او ابن سعد و شمر و سنان

بستند به دور میهمان صف 
قم با صلوات، شام با کف 

*****

قم کجا، شام کجا 
کوچه و بازار کجا 

(گفت سر هر کوچه معطل شده‌ام، خسته شدم 
چشمشان کور همه قصد تماشا دارند)

قم کجا، شام کجا 
کوچه و بازار کجا
قم کجا، شام کجا
خنده‌ی اغیار کجا

*****

دختر فاطمه بازار خدا رحم کند
چادر پاره و اغیار خدا رحم کند

ما که از کوچه فقط خاطره بد داریم 
شود این حادثه تکرار خدا رحم کند

نزن نامرد، آخه زهرا خیلی جوونه 
شود این حادثه تکرار خدا رحم کند

******

ای سر بریده دور و برم را نگاه کن 
داغی که مانده بر جگرم را نگاه کن
پاشو کمک بده، که سوار شتر شوم 
نامحرمان دور و برم را نگاه کن

****

وای از بازار، ای بیچاره زینب 
تو بزم مِی، پا می‌ذاره، زینب

*****
(کاش زینب که به کوفه برسد شب باشد
محرمی دور و بر محمل زینب باشد)

*****

قومی که پاس محملشان بود جبرئیل 
گشتند بی عماری و محمل، شترسوار
آن بانویی که سایه‌ی او هم حجاب داشت
با رفت و آمد سر بازارها چکار داشت

*****

نگاهمه به علقمه، کجاست برادرم 
ببینه دست به دست داره، می‌چرخه معجرم
با شمر و زجر و حرمله آخه کجا برم

(عباس که رفت، آبروی خواهرش رفت)

گر نخیزی تو ز جا کار حسین سخت‌تر است
نگران حرمم، آبرویم در خطر است

(گریه کردم که کمی زخم تنت خوب شود)

نظرات