شب جمعه بود مادرم می‌گفت

شب جمعه بود مادرم می‌گفت

[ حاج عبدالرضا هلالی ]
شب جمعه بود 
مادرم می‌گفت:
این نوحه رو بدین مقبل

بنویسه بی‌حیا قاتل
افتاده شاه در مشکل

عذاب میدن 
حتی به مرکباشون آب میدن

سَرت جنگه
تشنه سَر می‌برّن 
(که وقت تنگه)۲

شب جمعه بود
مادرم می‌گفت:
این روضه رو بدید رَیّان

بگه از تن به خون قلطان
عطشان بدتره یا عریان؟

چه نامردن
سخته آب از دشمن طلب کردن

جواب سنگه
تشنه سَر می‌برّن (که وقت تنگه)۲

شب جمعه بود
مادرم می‌گفت:
سهم محتشم رو هم بردار

بگه از تنی که شد نیزار
نیزه بدتره یا مسمار؟

(زمین خورده)۲
پیرهنت زیر نیزه چین خورده

پُر از چنگه
تشنه سَر می‌برّن که وقت تنگه

****

(سلطان نه آنست که تاریخ نویسد)۲
سلطان رضا بود، رضا هست، رضا خواهد بود

دوم نه آنست که بعد از یک آید
دوم حسن بود که در دلبری اول شد

خورشید نه آنست که از مشرق آید
خورشید سری بود که بر نیزه می‌رفت

ارباب نه آنست که بر تخت نشیند
ارباب حسین بود، حسین هست، حسین خواهد بود

السلام علی الحسین
و علی علی ابن الحسین
و علی اولاد الحسین
و علی اصحاب الحسین...

نظرات