سجده کردم بر خدایی که، زمینگیرم نکرد با همه فقری که دارم، خوار و تحقیرم نکرد حرص دنیا را زدم، که حال و روزم این شده مال و اموالی که دارم، آخرش سیرم نکرد گریه کردم صبح که شب، تا سحر گریه کنم هیچ غسلی مثل اشکم، پاک و تطهیرم نکرد من اگر که نیمه شب در میزنم، شرمندهام از کریمی که نظر، بر جرم و تقصیرم نکرد (مثل من، با آبروی هرکسی بازی نکرد باطنم را دید، اما زود تفسیرم نکرد)۲ یا امین الله فی ارضه، امان از حُبّ نفس عشق حیدر را ببین، پابند تزویرم نکرد با همه بی آبرویی، سربلندم با حسین او ته گودال، خود بُرد و سرازیرم نکرد سر در آورده، سحرگاه از کلیسا و تنور سالها داغی بهجز این روضهها، پیرم نکرد دید که راهب، گلاب گریه را آورده است گفت خوب شد، این نامسلمان باز تکفیرم نکرد گفت راهب، پیش زهرا، خواهر من را زدند چارهی این زخم من را، زخم شمشیرم نکرد صورت من بین آتش سوخته، دستش نزن تار دیده دخترم، دقت به تغییرم نکرد کی بریده حنجرت را، کند بوده خنجرش گفت درد دل من از لگد زجر لعین نیست از آن لگدی هست که بر روی تنت خورد