ساقی خمار آلودهام بگشا، بگشا، بگشا دره میخانه را قربان چشم مست تو، لبریز کن پیمانه را ساقی (۳) بین مستم کردی ای ساقی، منه ساقر به دست یا مده می یا مرا چون چشم خود کن مست، مست کاش دیگر دست من گیری که افتادم ز پا کاش دست از ناز برداری که من رفتم ز دست قدر زر زرگر شناسد، قدر گوهر گوهری قدر گل بلبل شناسد، قدر قنبر را علی حیدر(۴) علی مولا، مولانا علی(۳) ما رایت عین، تیر تو، زیباست بر دل میزنی چون که از دل میزنی، یک راست بر دل میزنی تیر شعر میزنم اما هدف در دست توست پادشاها مهره ایوان نجف، در دست توست ای حیدر شهسوار وقت مدد است ای زبدهی هشت و چهار وقت مدد است ما عاجزم از جهان و دشمن بسیار ای صاحب ذوالفقار وقت مدد است