رسید وقت سفر سر به زیر شد زینب حسین چشم تو روشن اسیر شد زینب سه چار مرتبه با شمر همکلام شده نبود چاره ولی ناگزیر شد زینب گرسنه بود ولی تازیانه خیلی خورد **** من از بوی طعام خانهها خوابم نمیگیرد تو ای با بویمان همراه تا حالا کجا بودی تو روی نیزهها بودی و چشمانم نمیدیدت مرا بردند بازار یهودیها کجا بودی تو معلوم است شبها جای گرمی داشتی بابا من این شبها که میلرزیدم از سرما کجا بودی **** سوختی سوختم، شبیه همیم تو آغوش هم، ضریح همیم با تن بی تن برای منی کمم که بیای بابای منی پای زخمم به تو نرسید نبودی که زجر موهامو کشید کار دنیاست دوتا دل تنگ بهم برسن تو کاخ یزید