از در خانهات جواب نکن یا امام رضا لا اِلٰه شب را، یاد اِلٰه انداخته خوش به حال آن گدا که، رو به شاه انداخته با رئوف اصلا نیازی نیست درد دل کنی کار ما را که نگفته زود راه انداخته رقبتی بر دیدن خورشید هم دیگر نداشت هر کسی یک بار بر گنبد نگاه انداخته مادرم با بغض هر ساعت نگاهش میکند غقاب عکسی را که با این بارگاه انداخته نه خودش دیوار صحنش نیز از روی کرم سایهاش را بر سر هر بی پناه انداخته اگر گریان به دیوار حرم تکیه نمیدادم کدامین کوه طاقت داشت این حال پریشان را جز در این خانه را هر کس بکوبد خویش را قطعاً از چاله در آورده به چاه انداخته من یقین دارم که ستارالعیوب است و اگر پرده روی زشتی این رو سیاه انداخته از در خانهات جواب نکن سر پناه مرا خراب نکن من قسم میدم به جان جواد خواستی بعد مستجاب نکن عدد رو سیاهی من را جان زهرا بیا حساب نکن اگر دنیا جوابم کرده دنیای جوابی تو که این دارالشفا از درد درمان بیشتر داد همیشه ازدهام دستها بر سفرهات پیداست هر آن کس دست و دل باز است مهمان بیشتر دارد