خیلی خیلی خسته‌ام

خیلی خیلی خسته‌ام

[ ابوذر بیوکافی ]
خیلی خیلی خسته‌ام، خیلی خیلی تنهام 
یا اِلاله الباکین، رحمی کن به اشکام 

(یک دنیا درد دارم، دیگه کم آوردم 
بسه دیگه هرچی، تازیونه خوردم )۲

(میبینی حال و روزمو، خدای مهربون 
میگن که مهمونت شده، بابام تو آسمون)۲

یه بار دیگه اگه میشه، بزار ببینمش 
یه کاری کن تموم بشه، دیگه جدایی بینمون 

(یا مَن رَدَّ یوسفَ علی یعقوب
بابامو برگردون 
بسه دوری، بسه این همه آشوب 
باباموبرگردون )۲

از من چرا اینقد، کینه دارن اینجا 
همه‌ی بچه‌ها، با من قهرن اینجا 

دوستای نزدیکم، زخمای پاهامن
تنهام نمیزارن، همیشه باهامن

(قسم میدم تورو خدا، به اشک فاطمه 
به دستای بریده‌ی، امیر علقمه )۲

بگو که از سفر بیاد، بابای خوشگلم 
می‌خوام بغل بگیرمش، جلو چش همه 

یا مَن رَدَّ یوسفَ علی یعقوب 
بابامو برگردون ...
روز آخر بابامو ندیدم خوب
بابامو برگردون

اندازه‌ی سی سال، پیر شدم یکباره
سه تا بهار مگه، چند تا پاییز داره 

افتادم از ناقه، رو زمین با صورت 
از همون روز عمه، افتاده تو زحمت 

از هرچی که بدم میاد، داره سرم میاد 
سنان و شمر و حرمله، منو زدن زیاد

یه جای سالمم دیگه، نمونده واسه من 
دیگه تمومه صبر من، بگو بابام بیاد

یا مَن رَدَّ یوسفَ علی یعقوب 
بابامو برگردون

نظرات