خلاصه عرض کنم حال گریه دارم را دلا بسوز که گم کردهام نگارم را هزاربار دعای خودت نجاتم داد اما ببخش یاد نکردم یک از هزارم را به کار تو نمیآیم ولی مرا نفروش به هم نریز عزیزم تو روزگارم را بگیر بغض مرا تا کمی سبک بشوم گذاشتم به سوی خیمهی تو بارم را بگو به نوکری خیمهات قبول شدم به دست راست بده حکم افتخارم را مرا به خاطر زینب به کربلا بفرست به کربلا ببری قلب بیقرارم را یابن الحسن ... نوکریامو اشک چشامو خراب کردم همهی سینه زنیامو بگو چکار کنم که بشنوی صدامو رو بر نگردون از من یا حسین عفواً یا حسین عفواً یا حسین شرمندتم من قلباً یا حسین عفواً یا حسین عفواً یا حسین ته رویای منه کربلا علت اشکای منه کربلا خونهی آقای منه کربلا روزی به پات حسین جان غم نخورم شب نمیشود این دل شکسته صاحب منسب نمیشود مردن به پای یار ملاک تقرب است پروانه تا نسوخت مرقب نمیشود حر را ادب به مرتبهی حریات رساند هرگز قفس سرای مودب نمیشود در بارگاه شاه یکی جوْن میشود هر نوکری غلام مجرب نمیشود هیئت کلاس حضرت زهرا برای ماست جز او کسی معلم مکتب نمیشود هر کس که صحبت از تو کند گریه میکنم دیوانه پیش خلق معذب نمیشود ما گریه کردهایم ولی هیچ گریهای مانند گریه بر غم زینب نمیشود قربان جسم درهم شاهی که اهل دِه هر کار میکنند مرتب نمیشود سلام احترام، مدام خودم عزیز دلم، هم کلام خودم دو تا دسته گل تربیت کردهام که هدیه دهم بر امام خودم نمردم که تنها و بیکس شوی مرا رد نکن التیام خودم قسم میخورم بر نخ معجرم قسم میخورم من به نام خودم به زینب قسم با دلم بد نکن کم خواهرت را بیا رد نکن از آن کودکی بیقرارت شدم شب و روز هر لحظه یارت شدم مرا هیچگاه از سرت وا مکن گره خورده با روزگارت شدم خوت شاهدی سالیانی حسین به هر ماتمی غصهدارت شدم پس از رفتن اکبرت بیقرار از این دیدهی اشکبارت شدم جلوتر بیا بچهها نشنون من آماده بهر اسارت شدم اجازه بده از بَرَت میروم دگر مینشینم میان حرم الهی شهیدان راهت شوند الهی نبینن غارت شدم شنیدم که راهی میدان شدند دو تا شیر مَردَم رجز خوان شدند شنیدم چنان حیدری کردهاند که یلهای دشمن گریزان شدند به یاد رخ فاطمه بودند اگر در دل جنگ گریان شدند شنیدم که در اوج گرمای جنگ دو تایی گرفتار و عطشان شدند گرفتند از هر طرف دورشان دو تا لالهام سنگ باران شدند شنیدم پر از زخم شد جسمشان سپس طعمهی نیزهداران شدند به عون و محمد قسم یا حسین ندارم غمی بر دل الا حسین اگر داغ دیدم فدای سرت شده قامتم خم فدای سرت محمد سرش رفت بر نیزهها زمین خورد عونم فدای سرت نبینم که از شرم گریان شوی عزیزم دو عالم فدای سرت دو خط احکام یادش بده اسلام یادش بده که بدونه تشنه لب سر نبره دو خط احکام یادش بده اسلام یادش زده جلو چشمای مادر نبره منو عذاب میداد، به مرکب آب میداد تو رو صدا که میزدم شمر جواب میداد