خداحافظ ای برادر زینب
5797
11
- ذاکر: سید حجت بحرالعلومی
- سبک: شعر روضه
- موضوع: امام حسین (ع)
- مناسبت: شب دهم محرم
- سال: 1403
روبروی من، آرزوی من
نشستی و ندیده رفتهام
حرف زیاد زدم، با غریبهها
چه خوب میشد به تو میگفتم
درد زیاد دارم، اما دوا نمیدونم
خیلی نزدیکی، اما کجا نمیدونم
کجای دنیایی، آخه من چرا نمیدونم
من اگه مانعت نباشم دلخوشیتم نیستم
راهم دادی زیر خیمت گرچه مَحرم نیستم
یابن الحسن ...
ناحیه بخون وقتی روضهخون
تو باشی مادرش میسوزه
دست شکسته بود، باز نشسته بود
که پیرهن براش بدوزه
ای امان ای دل
آروم نمیشه با گفتن
چشم خاک روشن
خاکش نکردن و رفتن
سه روز برا جسمش
گرگا به گریه میافتن
* * * *
حسین جان ای آبروی دو عالم
نگین سلیمان به حلقهی خاتم
خدا را زین غم چه چاره کنم
به زخم تنت روی ریگ بیابان
به اشک تو سوز و آه یتیمان
خداحافظ ای برادر زینب
به خون غلطان در برابر زینب
حسین جان ...
* * * *
اینبار بیمقدمه از سر شروع کرد
این روضهخوان پیر از آخر شروع کرد
مقتل گشوده شد همه دیدند روضه را
از جای بوسههای پیمبر شروع کرد
از تل دوید مرثیه قتلگاه را
از لابهلای نیزه و خنجر شروع کرد
از خط به خط مقتل گودال رد شد و
با گریه از اسیری خواهر شروع کرد
اینجا چقدر چشم حرامی به خیمههاست
طاقت نداشت از خط دیگر شروع کرد
بر روی سر کشید عبا را و صیحه زد
از روضههای سیلی و معجر شروع کرد
برگشت روضه را به تمامی به دشت برد
از اِرباً اِرباً تن اکبر شروع کرد
لب تشنه بود خیره به لیوان و آب شد
از التهاب مشک برادر شروع کرد
هی دست را شبیه به یک گهواره میکرد
از لایلای مادر اصغر شروع کرد
تیر از گلوی کودک من در بیاوری
هی خواند و گریه کرد و مکرر شروع کرد
غش کرد روضهخوان نفسش در شماره رفت
مداحی از کنارهی منبر شروع کرد
ای تشنهلب حسین، ای بی کفن حسین
دم را برای روضهی مادر شروع کرد
* * * *
نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت
نه سیدالشهداء بر جدال طاقت داشت
هوا ز باد مخالف چو قیرگون گردید
عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید
خودمو باختم
از پیشت رد شدم اما تو رو نشناختم
دیدم عریانی
کاش میشد چادرمو روی تو مینداختم
عقیله در آن های و هو
حیا کن دگر شمر بیچشم و رو
چه میخواهی از این شهید غریب
بریدی تو دیگر سرش را برو
حسینم بزرگ بنیهاشم است
برهنه نکن پیکرش را
نشستی و ندیده رفتهام
حرف زیاد زدم، با غریبهها
چه خوب میشد به تو میگفتم
درد زیاد دارم، اما دوا نمیدونم
خیلی نزدیکی، اما کجا نمیدونم
کجای دنیایی، آخه من چرا نمیدونم
من اگه مانعت نباشم دلخوشیتم نیستم
راهم دادی زیر خیمت گرچه مَحرم نیستم
یابن الحسن ...
ناحیه بخون وقتی روضهخون
تو باشی مادرش میسوزه
دست شکسته بود، باز نشسته بود
که پیرهن براش بدوزه
ای امان ای دل
آروم نمیشه با گفتن
چشم خاک روشن
خاکش نکردن و رفتن
سه روز برا جسمش
گرگا به گریه میافتن
* * * *
حسین جان ای آبروی دو عالم
نگین سلیمان به حلقهی خاتم
خدا را زین غم چه چاره کنم
به زخم تنت روی ریگ بیابان
به اشک تو سوز و آه یتیمان
خداحافظ ای برادر زینب
به خون غلطان در برابر زینب
حسین جان ...
* * * *
اینبار بیمقدمه از سر شروع کرد
این روضهخوان پیر از آخر شروع کرد
مقتل گشوده شد همه دیدند روضه را
از جای بوسههای پیمبر شروع کرد
از تل دوید مرثیه قتلگاه را
از لابهلای نیزه و خنجر شروع کرد
از خط به خط مقتل گودال رد شد و
با گریه از اسیری خواهر شروع کرد
اینجا چقدر چشم حرامی به خیمههاست
طاقت نداشت از خط دیگر شروع کرد
بر روی سر کشید عبا را و صیحه زد
از روضههای سیلی و معجر شروع کرد
برگشت روضه را به تمامی به دشت برد
از اِرباً اِرباً تن اکبر شروع کرد
لب تشنه بود خیره به لیوان و آب شد
از التهاب مشک برادر شروع کرد
هی دست را شبیه به یک گهواره میکرد
از لایلای مادر اصغر شروع کرد
تیر از گلوی کودک من در بیاوری
هی خواند و گریه کرد و مکرر شروع کرد
غش کرد روضهخوان نفسش در شماره رفت
مداحی از کنارهی منبر شروع کرد
ای تشنهلب حسین، ای بی کفن حسین
دم را برای روضهی مادر شروع کرد
* * * *
نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت
نه سیدالشهداء بر جدال طاقت داشت
هوا ز باد مخالف چو قیرگون گردید
عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید
خودمو باختم
از پیشت رد شدم اما تو رو نشناختم
دیدم عریانی
کاش میشد چادرمو روی تو مینداختم
عقیله در آن های و هو
حیا کن دگر شمر بیچشم و رو
چه میخواهی از این شهید غریب
بریدی تو دیگر سرش را برو
حسینم بزرگ بنیهاشم است
برهنه نکن پیکرش را
نظرات
نظری وجود ندارد !