حیا ز حقّ نمک نکردند نگاه کردند، کمک نکردند وای مادرم... وایِ من و وایِ من و وایِ من میخِ در و سینهی زهرای من وایِ من و وایِ من و وایِ من میخِ در و پهلوی زهرای من در وسطِ کوچه تو را میزدند، وایِ من کاش به جای تو مرا میزدند، وایِ من دستِ من بسته، ولی دستِ مُغَیره باز بود وای مادرم... ***** (گوشهی چشمِ تو چرا شد کبود؟ فاطمهجان مگر علی مُرده بود؟!)