حیا ز حقّ نمک نکردند

حیا ز حقّ نمک نکردند

[ امیر کرمانشاهی ]
حیا ز حقّ نمک نکردند
نگاه کردند، کمک نکردند
 
وای مادرم...
 
وایِ من و وایِ من و وایِ من
میخِ در و سینه‌ی زهرای من

وایِ من و وایِ من و وایِ من
میخِ در و پهلوی زهرای من
 
در وسطِ کوچه تو را می‌زدند، وایِ من
کاش به جای تو مرا می‌زدند، وایِ من
 
دستِ من بسته، ولی دستِ مُغَیره باز بود

وای مادرم...

*****

(گوشه‌ی چشمِ تو چرا شد کبود؟
فاطمه‌جان مگر علی مُرده بود؟!)

نظرات