حکم کردند که بی عشق نفس مذمومست شکر این سینه به عشق ازلی محکومست از رضایی شدن تک تک ما معلومست دل مسلمان شدهی فاطمهی معصومهست همگی مستی خود را ز همین خم داریم هرچه داریم همه از حرم قم داریم به غبار قدم وصف تو محشر برسد پای توصیف تو باید که برادر برسد تا که در شان تو مضمون برابر برسد جای آنست که یک سورهی کوثر برسد لال در محضر تو بودن ما، وصف شماست ورنه این شعر همان قطره کنار دریاست تو رسیدی و پدر صاحب دختر شده است صاحب آسیه و مریم و هاجر شده است از گل خندهی تو دهر معطر شده است خواهری زینت آغوش برادر شده است تا که قنداقهی تو دست برادر افتاد گوئی یا حق به حسین بن علی زینب داد کعبه بر آل علی کرده گریبان را چاک سایهی چادر تو پهن شده در افلاک تو همان عرش نشینی و من افتاده به خاک (من چه گویم پدرت گفت ابوک به فداک)2 بگذارید بدانند تمام دنیا پای این درس گرفتیم مسلمانی را کرمت جلوهای از بارش باران دارد سفرهی ما ز کرمخانهی تو نان دارد این همان نیکسرشتیست که انسان دارد که ارادت به تو و شاه خراسان دارد محک عشق تو در سینهی انسان کافیست هرکسی عشق نورزد به شما، آدم نیست