حالم خرابه زنجیر دورِ گردنم برام عذابه نمیگذاره که دخترت دیگه بخوابه صبرم تمومه زهر ترک شدم آخه شمر رو به رومه مگه نگفتی زدن یتیم تمومه، صبرم تمومه این زجر نامرد یک شب بابا دخترت رو به قصد کشت زد من گریه کردم که دلش بسوزه شاید بغضم گرفته بیناییه چشامو زجر ازم گرفته بیحیا از پشت موهامو محکم گرفته ای دادِ بیداد رو ناقه گفتم که بابا، یهو هولم داد هولم نداد، یه جوری زد دندونم افتاد خواب بودم یخورده بد بیدار شدم یکی که نعره میزد بیدار شدم دست کشیدی رو سرم که پا بشم بعد تو هی با لگد بیدار شدم حالا اومدی حالا که دیگه رقیه افتاده از پا اومدی عمو عباس رو نیاوردی، تنها اومدی بعد رفتنِ تو مهربون من خواهرت شده بلا گردونِ من میشینم با دندونهام قصه میگم یکی بود یکی نبود دندون من توی موهام سورهی فجر رو ببین سه ساله دخترتم آجر رو ببین دنبال موهام روی سرم نگرد لا به لایه دستای زجر رو ببین به دریا بنگرم دریا تو بینُم به صحرا بنگرم صحرا تو بینُم به هر جا بنگرم کوه و در و دشت نشون از قامت رعنا تو بینُم یتیمی درد بیدرمون یتیمی یتیمی خواریِ دوران یتیمی الهی طفل بی بابا نباشد اگر باشد در این دوران نباشد دختری را که پدر در سفر است روز و شب چشم امیدش به در است هر صدایی که زِ در میآید گویی آوای پدر میآید میدود جانب در ذوق کنان تا نبیند رخ بابا گریان آید و دامن مادر گیرد شرح حال پدر از سر گیرد یا اباعبدالله الحسین...