حالا که می‌روی بی‌چاره قلب من

حالا که می‌روی بی‌چاره قلب من

[ محمد امینی ]
حالا که می‌روی بی‌چاره قلبِ من
بعد از یه عمر داداش، سخته جدا شدن

گِریَم گرفت ببین، بی‌تابیِ منو
باید بهت بِدَم، این کُهنه پیرهنو

میری اما، کاش آروم‌تر می‌رفتی
ای کاش داداش بی‌انگشتر می‌رفتی غریبِ مادر

بعدِ عباس، اینا با ما لج کردن
راهشون رو سمتِ خیمه کج کردن
غریبِ مادر

می‌بینم از رو تَلّ، صحرای مَحشَره
افتادی رو زمین دورِت یه لشکره

نزدیک شدن دارن سَرنیزه می‌زنن
جا نیست و نیزه رو، روو نیزه می‌زنن

تَنگه گودال، دست و پاتو می‌بنده
میخوای پاشی، نیزه راهتو می‌بنده غریبِ مادر

دورِ گودال، یک عِدِّه پا می‌کوبن
پیرِمردا، دارن عَصا می‌کوبن
غریبِ مادر

رفتند همه ولی، قاتل توو نوبَته
وقتِ بُریدنه وقتِ جسارته

هرجوری شد تورو، باید خلاص کنم
حتی به خاطرِت من اِلتماس کنم

اون بی‌حیا، داره کجا می‌شینه
تو جون میدی، اما سینَت سنگینه
غریبِ مادر

داره جلو، چشمِ مادر می‌بُره 
من بمیرم، از پشتِ سَر می‌بُره

غریبِ مادر حسین، حسین، حسین

اون بی‌حیا، داره کجا می‌شینه
تو جون میدی، اما سینَت سنگینه

رفت زیرِ سُمِّ مَرکَب پیکرش اَلفاتِحه
ریختن از هر طرف دور و بَرِش اَلفاتِحه

حمد‌و توحیدی بخوانید ای‌عزیزانِ حسین
زیرو رو شد آیه‌های کوثرش اَلفاتِحه

یک طرف پیراهنی که یادگارِ مادرست
یک طرف انگشت با انگشترش اَلفاتِحه

هر که هرچه خواست از گودال با خود بُرد و بعد
 شمر تازه آمده بالا سَرَش اَلفاتِحه

خَنجرش را با سَرِ شمشیرِ خولی تیز کرد
بعد رفت آرام سوی حَنجَرش اَلفاتِحه

کاش می‌شد لااَقَل از رو به رو ذِبحَش کنند
پشت و رو شد پیشِ چشم مادرش اَلفاتِحه

زینب آن جایی که رفتی روی نیزه جان سِپُرد
یک صدا شادیِ روحِ خواهرش اَلفاتِحه

چون چاره نیست می‌رَوَم و می‌گذارمت
ای پاره پاره تن به خدا می‌سپارمت

حسین جان ای آبروی دو عالم
نگینِ سلیمان به حلقه‌ی خاتم

به زخمِ تنت روی ریگِ بیابان 
به سوزِ دل و آه و اَشکِ یتیمان

اَرباب باوَفا تنهام نذاری
یادت نره که نوکری داری

اَرباب باوفا منو نگاه کن
از عَرشِ خدا منو صدا کن

یاحسین، حسین عزیزِ زهرا‌‌...

https://t.me/omeabiha_com/8112

نظرات

ماشالله