جایگاه فاطمیه در معارف اسلامی (جلسه اول)

جایگاه فاطمیه در معارف اسلامی (جلسه اول)

[ حجت الاسلام حامد کاشانی ]
معارف اسلامی شاخه‌هایی دارد و دین کسی هم کامل است که از همه‌ی ابعادِ دین بهره‌مند باشد، در بین این معارف، بعضی نسبت به باقیِ معارف اشرف هستند و شرافت دارند. بعنوان مثال اگر کسی اهل فقاهت نباشد یا در این مرزهای لبه‌ی ورودی به دین متخصص نباشد باید به متخصص مراجعه کند، این شخص اهل فقاهت می‌شود، حال چه فقیهِ بی‌واسطه است و چه فقیهِ باواسطه است، اگر کسی اینچنین نباشد از بخش زیادی از اهل دین بی‌بهره است.

بخش مهمی از دین این مرز ورود به دین است، که همین حقوق و قوانینِ شرعی فقه است، بخشی از دین اخلاق است، که عمده‌ی تبلیغِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین، عمده‌ی جذبِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین بصورت ظاهری، همین رفتارِ اخلاقی آن بزرگواران بوده است. جامعه‌ی ما بشدّت به این موضوع نیاز دارد. یعنی مردم بیشتر از اینکه ظاهر مرا ببینند، بیشتر به مروّت و مرام و صدق و امانتداری من توجّه دارند و نسبت به این امور متوجّه می‌شوند که آیا من دیندار هستم یا نه، و اصلِ تبلیغِ دین هم اخلاق است (در تبلیغِ چهره به چهره).

اگر مردم هم در این تهران دور کسی جمع شده‌اند، این‌ها کارِ خاصی نمی‌کردند، بلکه مردم باور داشتند که این‌ها قبل از اینکه توصیه‌ای کنند، خودشان به آن توصیه عمل می‌کنند. این هم بخشی از معارف دین است.

بخشی از دین احکام است که بسیار مهم است، لبِ مرز است، همانطور که پشت بام را قدری بلند درنظر می‌گیرند که بچه نیفتد، چون آن مرز خطرناک است، اگر بچه در پشت بام بدود مشکلی نیست، اما اگر پای خود را در لب مرز پشت بام یک قدم اشتباه بگذارد، سقوط می‌کند. احکام آن مرز است، فقه مرزِ شریعت و دین است، اگر رعایت نشود پرتگاه است.

وقتی وارد مکتب شدیم، آن چیزی که باید از یک مسلمان دیده بشود، رفتارِ اخلاقیِ اوست. این هم بحث خیلی مهمی است، این‌ها دو گروه از معارف اسلامی هستند.

بخشی از معارف اسلامی «عقاید» است، این هم قسمت سوم است.

عقاید بصورت کلّی مانند توحید و نبوّت و اسماء و صفات حضرت حق و شیوه‌ی اثباتِ وجودِ حضرت حق، براهینِ اثباتِ وجود خدا، کیفیتِ صفاتِ الهی، اینکه خدا سمیع است یعنی چه، اینکه خدا بصیر است یعنی چه، اینکه خدا رحیم است یعنی چه، از توحید تا مابقی معارف. این عقاید هم بخشی از اسلام است.

بخشی از معارف اسلامی هم در فضای تاریخ و سیره‌ی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است که الگوی عملی است، این موضوع هم خیلی مهم است.

یک تفاوتِ این قسمت اخیر نسبت به موارد قبلی این است که وقتی انسان سیره‌ی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را می‌خواند، هم اخلاق می‌خواند، هم نمونه‌ی بارزِ عمل به آن موضوع را. کجا گذشت کرده‌اند و چطور گذشت کرده‌اند، کجا برخورد کرده‌اند و چطور برخورد کرده‌اند.

حال همین یک نمونه را بعنوان مثال عرض می‌کنم.

البته قسمت آخری هم ماند که می‌خواهم بگویم بحثِ ما آن قسمتِ آخر است.

اهمیّتِ دانستنِ سیره‌ی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین
در این مثالِ قبل از مورد آخر که مربوط به سیره‌ی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است، هم اخلاق دارد، هم معارف دارد و هم چون دل درگیر است، یک نقطه‌ی کانونیِ پُر اثر است. چون ما اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را دوست داریم، اگر متوجه بشویم به کاری علاقه داشته‌اند، ناخودآگاه به سمت آن کشیده می‌شویم. اگر بفهمیم از کاری خیلی بدشان می‌آید، ناخودآگاه اجتناب ما از آن موضوع راحت‌تر رخ می‌دهد.

این همه به ما گفته‌اند که نسبت به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین معرفت و شناخت پیدا کنید، جهات مختلفی دارد، یکی از آن‌ها این است که وقتی ما از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین سخن می‌گوییم، راحت‌تر می‌توانیم به خوبی‌ها عمل کنیم و راحت‌تر می‌توانیم بدی‌ها را ترک کنیم.

حتّی همین روضه‌ای هم که خوانده می‌شود، ممکن است ما به یک بزرگیِ اخلاقیِ امام در یک نقطه‌ای برسیم و گریه کنیم، یا به یک مظلومیتِ امام، یا یک عملِ زشتی که یک نفر انجام داده است.

مثلاً اینکه آن ملعون آمد و در مقابل دختران حضرت آب روی زمین ریخت، کسی که برای این عمل گریه کند، ناخودآگاه از بی‌انصافی خیلی بیزار می‌شود، لذا در روضه‌ی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین سراسر درسِ زندگی است. یعنی انسان نمی‌تواند گریه‌کنِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین باشد و بعد بعنوان مثال نسبت به بی‌انصافی حساس نباشد.

لذا در این «إِنْ کُنْتَ بَاکِیاً لِشَیْ‏ءٍ فَابْکِ لِلْحُسَیْنِ»[4] درسِ زندگی هم هست، اصلاً هرچه انسان نسبت به الگویی فکر کند، راحت‌تر به آن عمل می‌کند.

ادبِ جعفری
در این‌ها درس‌های بسیاری هم وجود دارد، بعنوان مثال عرض می‌کنم که امام صادق علیه السلام شاگردانی داشتند که این‌ها را برای مناظرات آماده کرده بودند. در روزگاری که شیعیان را آنقدر تخریب کرده بودند که وقتی نام شیعه می‌آمد، نعوذبالله گویی بگویند نجس‌ها و مشرکین، در نهایتِ حقارت بودند، ظلم روی سر شیعیان عجیب بود. یکی از کارهایی که خط‌شکنان آن روز باید انجام می‌دادند این بود که این‌ها در جلساتی شرکت کنند و در گفتگوهای علمی روشن کنند که اینطور ساده نیست که شیعیان اینطور و آنطور هستند، بلکه مبانی شیعیان برخواسته از اصلِ دین است و اتفاقاً به این سادگی هم نمی‌شود کسی با این‌ها بحث کند. این‌ها سفرای حقیقت بودند. مانند «هشام بن حکم» و «مؤمن طاق» و «هشام بن سالم» و گروهی از این دست.

با این حال… اینکه عرض می‌کنم در سیره‌ی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین درس‌های فراوانی وجود دارد، فقط بعنوان یک مثال عرض می‌کنم… گزارشی هم که ما داریم این است که اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین، بویژه امام صادق علیه السلام هرکدام از این‌ها را به مناظره می‌فرستادند، این‌ها پیروز برمی‌گشتند.

نوعِ گزارش‌های کسانی که از امام اذن گرفته بودند، یعنی فارغ التحصیل شده بود و به او اجازه‌ی گفتگو داده بودند، بعضی‌ها سرخود بودند و ممکن بود خرابکاری هم کرده باشند، اما آن کسانی که مأذون بودند و اذن داشتند، بنده گزارشی را در یاد ندارم که این‌ها شکست خورده باشند، منتها…

شاید الآن فکر کنید که می‌خواهم بگویم پس باید همه پیروز باشند، اتفاقاً اینطور جاها اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین سعی می‌کردند اخلاقِ این‌ها را اصلاح کنند.

چند نفر از این‌ها رفتند و با یک بی‌دینی بحث کردند و یک به یک آن بی‌دین را شکست دادند، وقتی برگشتند دیدند امام صادق علیه السلام «هشام بن حکم» را خیلی تحویل گرفت، سن «هشام بن حکم» کمتر از بقیه بود، یک نفر از آن‌ها که نمی‌خواهم نام او را ببرم که او هم خیلی عظیم الشأن است و مدافع مکتب است و مرزبان است و سردارِ سپاهِ دفاع از حقیقت است گفت: آقا جان! من هم پیروز شدم، اگر نکته‌ای هست و اشتباه کرده‌ام بفرمایید. حضرت فرمودند: نه! تو در فنِ مناظره خیلی خوب بودی، اما تو وقتی طرف را گیر می‌انداختی و معلوم می‌شد شکست خورده است، او را بیشتر نگه می‌داشتی، گاهی هم از مقدّماتِ باطل هم استفاده می‌کردی، طرف را به یک فضای جدل می‌بردی و او گیر می‌کردند و اصلاً نمی‌دانست باید چه بگوید؛ اما هشام از حقیقت استفاده می‌کرد و مراء نمی‌کرد!

یعنی چقدر شرافت دارد در مجلسی که شیعه‌ی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین در تحقیر است، یک نفر برود و از دین دفاع کند؛ اما امام صادق علیه السلام می‌فرمودند دوست دارم وقتی به چنین جلسه‌ای هم رفتید جوانمرد باشید. پیروز بشوید ولی طرف را لِه نکنید. چون قرار نیست شما طرف را لِه کنید، قرار است فرصتی فراهم کنید که او یا کس دیگری بگوید شاید این مکتب حقیقت است، شما می‌خواهید دست او را بگیرید، چون می‌خواهید دست او را بگیرید، نباید او را لِه کنید، نباید شخصیت او خراب بشود. طوری جواب نده که او ضایع شود و فقط شکست بخورد، این کار خیلی خوب نیست، باید طوری شکست بخورد که حرمت او حفظ شود، که فکر کند.

برای امام صادق سلام الله علیه پیروزی در مناظره، اهمیتِ درجه‌ی دو داشت، پیروزی اول این است که تو نباید… ولو اینکه طرف مقابل تو هر بی‌ادبی که می‌کند، تو نباید از حقیقت و اخلاق خارج بشوی، تو نماینده‌ی من هستی.

لذا اصلاً بعضی از بزرگان شیعه مانند زراره که معلم هشام بن حکم بود، اصلاً مناظره نمی‌کرد، از ترسِ اینکه نکند مرتکبِ مراء شود.

این امر شوخی نیست، تا زمانی که کسی ده‌ها هزار صفحه مطلب نخواند و متخصص فن نشود، طوری که وقتی لب باز کرد همینطور علم از او سرازیر شود، ولی از ترسِ اینکه خدای نکرده وارد مراء نشود، دهان خود را ببندند، این امر سینه‌ی گشاده‌ای می‌خواهد. زراره بسیار بااحتیاط بود.

یکی از برکات زراره هم این بود که شما همین امشب که نماز خواندید، بسیاری از فقرات نمازی که خواندید، مرجع شما از روی روایت زراره فتوا داده است، زراره هزار و چهارصد سال است که زنده است و در همه‌ی عباداتِ ما شریک است.

اینکه به شما می‌گویند وقتی وضو دارید و شک کرده‌اید که آیا خوابیده‌اید یا نه، هنوز وضوی شما برقرار است؛ این امر بر اساس یک اصلی است که فقها بر اساسِ یک روایتِ زراره تأسیس کرده‌اند. هر کاری که شما انجام می‌دهید، معمولاً قسمتی از آن به این زراره برمی‌گردد.

ممکن است آن روز کسی به او می‌گفت برای باقیات الصالحات هم شده است تو هم مناظره‌ای انجام بده، اما در مکتبِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین حفظِ انسان و ارتقاء انسان، بالاتر از این حرف‌هاست، اتفاقاً خدای متعال هم برکت می‌دهد. یک شاگردِ زراره هم هشام بن حکم است!

تمام شیعیان، تا زمانی که دنیا برقرار است و امام زمان ارواحنا فداه تشریف می‌آورند، بخواهند یا نخواهند بر سرِ سفره‌ی زراره هستند.

وقتی زراره از دنیا رفت امام صادق سلام الله علیه فرمود: «لَوْلاَ زُرَارَةُ لاَنْدَرَسَتْ أَحَادِيثُ أَبِي عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ»[5] اگر زراره نبود احادیثِ پدرم امام باقر علیه السلام از بین می‌رفت.

لذا آن کسی که حواسش نیست می‌گوید چرا زراره در مناظرات شرکت نمی‌کرد، درواقع زراره خودش را محکم نگه داشته بود که لغزش نکند، اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین او را در یک گلوگاهی قرار دادند که تا زمانی که دنیا برقرار است، همه بر سرِ سفره‌ی علمِ امام باقر و امام صادق صلوات الله علیهما هستند که از دریچه‌ی زراره به ما رسیده است. بالاخره او این کار را کرده است. این صریحِ کلامِ حضرت صادق علیه السلام است که اگر او نبود کلام پدرم از بین می‌رفت.

موعظه‌ی غیرمستقیم در سیره
این مثال را عرض کردم ببینید که علاوه بر مناظره و گفتگو، اخلاق و آداب از امام اخذ می‌شود، یک فضای اخلاقی بر خلاف عرف است. در فضای اخلاقی مدام همه می‌خواهند به یکدیگر توصیه کنند، اما وقتی راجع به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین سخن گفته می‌شود، نتیجه‌ی این امر آن نتایج اخلاقی و ارتقاء و مکارم و رشد هست، اما در آن دستور وجود ندارد. موعظه‌ی این امر غیرمستقیم است و برای همین اتفاقاً نافذتر هم هست.

می‌گوید این اخلاقِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بوده است، نمی‌گوید «خوش اخلاق باش»، می‌گوید اخلاقِ امام جواد علیه السلام اینطور بوده است، و چون شما امام جواد علیه السلام را دوست دارید، انسان دوست دارد به آن کسی که دوست دارد شبیه بشود.

این‌ها گوشه‌هایی از معارف اسلامی هستند.

حساسیتِ فاطمیه
یکی از معارف اسلامی هست که از جهتی از همه‌ی این‌ها شرافت دارد و آن هم آنجایی است که تفاوتِ نگاهِ اعتقادی ما با سایرِ انسان‌هاست، این قسمت خیلی حساس است، از زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، تا بعد از آن یعنی زمان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، تا همین امروز، حساسیت روی این موضوع زیاد است، هر کسی به این مباحث بپردازد، دوست و دشمن به او حمله می‌کنند، از بس که موضوع حساس است. هم فهمِ این موضوع ظرفیت می‌خواهم و هم بیان این موضوع ظرفیت می‌خواهد. موطن این بحث هم فاطمیه است.

با این مقدّمه‌ای که عرض کردم، فاطمیه مهمترین دوره‌ی تبلیغیِ معارف اسلامی است.

همین الآن در جهان اسلام اگر یک مسلمانی، بخاطر اینکه حقایق بصورتِ نصف و نیمه و وارونه به آن‌ها رسیده است، نه اینکه بگویم لزوماً آدم‌های پلیدی هستند، بلکه حقیقت را نمی‌دانند… همین الآن اگر شما در کشوری تشریف ببرید و بدانند که شما در ایام فاطمیه در مجلس‌های فاطمیه شرکت می‌کنید، دیگر دوست ندارند حتّی به شما دست بدهند، حال آن‌ها از شما بهم می‌خورد! از بس که تبلیغات هست، و این شخص هم نمی‌داند.

الآن بشدّت حساسیت هست، یعنی اگر مسلمانِ محکمی باشد و در حال معامله کردن با شما هست، در همین حال بفهمد که شما در ایام فاطمیه در جلسات این ایام شرکت می‌کنید، ممکن است از سود خود بگذرد و بگوید من با این پلید کاسبی نمی‌کنم! چه برسد به هزار و سیصد یا هزار و چهارصد سال قبل.

یعنی این موضوع خیلی حساس است.

از طرفی ان شاء الله خدای متعال به ما روزی کند که ما در گوشه‌ای از رشد و هدایت دیگران شریک باشیم.

از طرف دیگر انسان باید عقاید خود را محکم داشته باشد، از آنطرف ما وظیفه داریم با همه تعامل کنیم، کار خیلی حساس است. آنقدر که نوعِ کتاب‌هایی که در صدر اسلام تا حالا نوشته شده است، وقتی به موضوع حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها پرداخته است، مطلب را سانسور کرده‌اند، آن هم با این عنوان که «فعلاً مصلحت نیست». بگونه‌ای که بعدها شیعیانی هم پیدا شدند و گفتند که در این حد اشتباه است! یعنی فکر کرده‌اند خیرخواهی این است که راجع به این مباحث حرف زده نشود، از بس که حساس است!

مرحوم آیت الله مصباح کتابی در شرح خطبه فدکیه دارد، مقدمه‌ی این کتاب را ملاحظه بفرمایید، می‌فرماید: من سال‌هاست که جلسه‌ی هفتگی داشتم و معارف اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین می‌گفتم، سال‌ها بود که دوست داشتم راجع به خطبه‌ی فدکیه حرف بزنم، به ذهن من می‌رسید که شاید به مصلحتِ اسلام و مسلمین نیست.

یعنی درواقع چه چیزی را نگاه می‌کند؟ آن حساسیتِ زیاد و شدید را!

…تا اینکه روزی به این نتیجه رسیدم که مراجع تقلید خطبه‌ی فدکیه را امضاء کرده‌اند و تیراژ گسترده‌ای منتشر شد… ایشان می‌فرمایند: من بهانه پیدا کردم که من هم در اینجا این خطبه را شرح کنم.

یعنی هزار و چهارصد سال بعد از شهادت حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها آدمی که وقتی نام حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها می‌آمد، چشمان او خیس می‌شد، احتیاط می‌کند. می‌خواهم بگویم یعنی موضوع حساس است. الآن حساس است، دیگر وای بحال آن زمانی که افرادی هم بودند.

حساسیت این موضوع از بین نرفته است، چرا؟ چون معارف دین مانند اخلاق، خوش اخلاق بودن، وفای به عهد داشتن، مال مردم را محترم شمردن، به حقوق مردم تجاوز نکردن و… شما بین شیعه و سنّی و مسیحی و یهودی و گبر و بت‌پرست هم این حرف‌ها را بزنید، چیز عجیبی نیست، همه می‌فهمند که مثلاً امانتداری در همه جا خوب است، خوش‌اخلاقی در همه جا خوب است.

یا مثلاً فرض بفرمایید که ما نگاهی به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم داریم که اگر جلوتر فرصت شد عرض می‌کنم، مثلاً نسبت به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اعتقاداتی داریم، بعضی از فرق و مذاهب اسلامی هم اعتقادای دارند که از اعتقادات ما متفاوت است، اما این موضوع هنوز خیلی سرشاخ نیست.

موضوع فاطمیه، هرچه شما بخواهید با این موضوع نرم برخورد کنید، ذاتِ آن، نفیِ بعضی از عقاید دیگران است، اینطور نیست که بگوییم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها خیلی خوب است و آن‌ها هم بگویند اینطور است. فاطمیه حتّی «علی ولی الله» نیست، فاطمیه یعنی «علی ولی الله است و غیر از علی ولی الله نیست». این قسمت دوم است که حساسیت را زیاد می‌کند. فاطمیه یعنی «لا مولاه الا علی». یعنی هم اثباتِ امامتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است و همزمان نفیِ غیر است.

در مسائل اخلاقی به ما می‌گویند مثلاً اگر فلانی را در فلان جا دیدید که کار بدی انجام داد، ندید بگیرید، آبروی مردم را نبرید.

اما موضوع فاطمیه، اخلاق فردی نیست، فاطمیه می‌گوید «مومن کیست و منافق کیست». ذات فاطمیه یک تعارض جدّی است، ذات فاطمیه نفی یک جریان است، نفی یک فکر است. ذات فاطمیه روی مرز ایمان و کفر قرار گرفته است، پس خیلی حساس است. مثلاً جنس عاشورا اصلاً اینطور نیست. بیشتر از اینکه شیعه برای سیّدالشّهداء صلوات الله علیه مقتل نوشته باشد، سنّی مقتل نوشته است.

مسلّم است که شیعه و سنّی راجع به امام حسین علیه السلام اختلاف نظر دارند، اما اگر شما این وهابی‌های بیچاره و عدّه‌ای از کورباطن‌ها را کنار بگذارید، ولو نگاهشان به سیّدالشّهداء صلوات الله علیه نصفه و نیمه باشد، ممکن است گریه هم کنند، مقتل هم بنویسند، احترام بگذارند.

اگر شما در ایام محرّم عزاداری کنید، طرف مقابل شما «یزید» است، و یزید حتّی برای کسانی که او را محترم می‌شمارند هم «امام» نیست، کسی از یزید عقیده نمی‌گیرد. کمااینکه اگر شما ایام اربعین را نگاه کنید می‌بینید که غیرشیعیان و اهل سنّت در آن بوفور شرکت می‌کنند. اما فاطمیه اینطور نیست.

ذات فاطمیه نفی عقایدی است، ذات فاطمیه این است که کسی که رأس مقدّساتِ یک جریان است، رئیسِ منافقان است. برای همین هم خیلی حساس است.

حتّی غدیر اینطور نیست.

در دوران‌هایی که بین شیعه و سنّی جنگ و دعوا کمتر بود و راحت‌تر با یکدیگر زندگی می‌کردند و شاگرد و استاد یکدیگر می‌شدند و با یکدیگر تعامل می‌کردند، با یکدیگر رفیق می‌شدند… ما با کسی دعوا نداریم، این هم که الآن می‌گویم حساس است، در فکر است، وگرنه در تعامل با افراد که با کسی دعوا نداریم… ایام غدیر می‌رسید، علمای شیعه، علمای اهل سنّت را هم دعوت می‌کردند، طوری هم نبود، می‌گفتند مجلسِ فضائل امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است.

آنقدر عالم اهل سنّت داریم، شاید صدها نفر داریم که حدیث غدیر را در کتب خود نقل کرده‌اند، حتّی متواتر و قطعی هم دانسته‌اند.

انگار الآن در روزگار ما بگویند یک مرجعی در تفسیر خیلی فوق العاده است. مسلّماً این موضوع چیزی نیست.

اما فاطمیه اینطور نیست، فاطمیه حتّی مانند غدیر نیست. فاطمیه تنها مناسبتی است که شیعه مرز هویتی خود را می‌شناسد. ملاک ایمان و کفر و نفاق را تشخیص می‌دهد. حقیقتِ غدیر را می‌فهمد. لذا حساسیت فاطمیه فوق العاده است.

زمانی یک نفر از این آقایان گفته بود که اصلاً لازم نیست شما در ایام فاطمیه نام قاتل حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را ببرید یا نبرید، همینکه پرچم نصب کنید و بگویید اینجا مجلسِ فاطمیه است، ما توهین محسوب می‌کنیم!

او که گفته بود، بالاخره هر قومی عقایدی دارد و نمی‌تواند عقیده را حذف کند. معلوم است که بنده نمی‌خواهم بگویم ما باید برویم و یقه‌ی دیگران را بگیریم. اصلاً و ابداً اینطور نیست، اتفاقاً ما با هیچ کسی دعوا نداریم. فکر ما این است که اگر یک انسانی در حال به سختی افتادن است، مثلاً گرسنه است، ما اتفاقاً پیرو سیره‌ی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هستیم که «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى‏ حُبِّهِ مِسْکیناً وَ یَتیماً وَ أَسیراً»،[6] کاری به این موضوع ندارد که این شخص چه کسی است.

مسلّم است که اگر کسی شیعه‌ی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین باشد یک حقوق اضافه هم دارد، وگرنه اگر ما گرسنگی یک انسان را تحمّل کنیم که شیعه‌ی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نیستیم، اگر ما بتوانیم ظلم به یک انسان را تحمّل کنیم که شیعه‌ی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نیستیم.

این‌ها را نمی‌گویم که بگویم یعنی برویم و یقه‌ی دیگران را پاره کنیم، نه، اصلاً، ما با کسی دعوا نداریم، اتفاقاً اگر فتاوای علما در این زمینه را ببینید، استفتاء کرده است و می‌گوید ما در منطقه‌ای زندگی می‌کنیم که شیعه نیستند، چون من شیعه هستم مرا اذیت می‌کنند، مثلاً به من جنس می‌فروشند و کم‌فروشی می‌کنند، یا با من گرانتر حساب می‌کنند، بچه‌ی مرا در کوچه می‌زنند، آیا من هم حق دارم بچه‌ی این‌ها را در خیابان بزنم؟ آیا من هم حق دارم تلافی کنم؟ ببینید نوع مراجع چطور فتوا داده‌اند، می‌گویند شما حقِ ظلم ندارید، شما باید محبّت کنید.

پس بحثِ اعتقادی یک چیز است، اینکه برویم و یقه‌ی یکدیگر را بگیریم و دعوا کنیم یک چیز دیگری است. ما با کسی دعوا نداریم. ان شاء الله خدای متعال روزی کند که از این حسین حسین و یا زهرا یا زهرای ما هم یک نفر هدایت بشود، ما به دنبال این موضوع هستیم، اما باید بدانیم ذات فاطمیه چیست.

لذا ذات فاطمیه این نیست که بیاییم راجع به شوهرداریِ خوبِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها با یکدیگر صحبت کنیم، موضوع فاطمیه شوهرداری حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نیست، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها چون خوب شوهرداری کرد شهید نشد، چون مادر خوبی بود که شهید نشد، نمی‌خواهم بگویم هیچ کسی حق ندارد راجع به مادری یا همسرداری حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها صحبت کند، اما موضوع فاطمیه این نیست. موضوع فاطمیه این نیست که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به فقرا انفاق می‌کرد. این‌ها حرف‌های خوبی است، ولی موضوع فاطمیه این نیست، موضوع فاطمیه این نیست که احترام پدر و مادر را حفظ کنید، موضوع فاطمیه فرزندآوری نیست، همه‌ی این حرف‌ها حرف‌های خوبی است، هم احترام به پدر و مادر خیلی مهم است، در جامعه‌ی ما که وضع فرزندآوری افتضاح است، موضوع فرزندآوری خیلی مهم است، ولی فاطمیه این‌ها نیست، بدانیم این نیست، اگر بعد از این حرف بزنیم ایرادی ندارد.

آن چیزی که من عرض کردم حساس‌ترین بخشِ معارفِ اسلامی است و از جهتی اشرف است… اگر زنده باشم در جلسات آینده توضیح خواهم داد، فهم حقیر این است که اگر قرار باشد همه‌ی ایام سال مجالس را تعطیل کنیم و فقط یک روز مجلس برگزار کنیم، باید شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را برگزار کنیم. یعنی می‌خواهم شرافتِ موضوع را عرض کنم. غیر از اینکه ما با کسی دعوا نداریم.

موضوع فاطمیه این نیست که یک بانویی خوب شوهرداری می‌کرد، خوب بچه‌داری می‌کرد، یا همسایه‌داری می‌کرد. این موضوعات خارج از بحث است.

اگر معلم فیزیک به سرِ کلاس برود و مثلاً راجع به فلان گل یا گیاه صحبت کند، خیلی هم زیبا حرف بزند، یا راجع به فلان گونه‌ی ماهی در فلان اقیانوس حرف بزند، بعد هم بگوید این‌ها آیات الهی است و خلقت خداست. موضوع بحث امروز سینماتیک بود، باید شما حرکت در فیزیک را درس می‌دادید.

موضوع فاطمیه چیست؟ آن است که مهم است، آن هم هست که حساس است، با آن مخالفت می‌شود. وگرنه شما بگویید یک فاطمه زهرایی بود که خوب شوهرداری می‌کرد، اصلاً اکتفای به این موضوع نوعی تحریفِ حقیقت است. اگر در روزگار ما کسی خوب شوهرداری کند که کسی با او مشکل پیدا نمی‌کند، اصلاً موضوع این نبود، موضوع فاطمیه «مرز بین اسلام حقیقی و کفرِ در لباس اسلام» است.

سه جریان در برابر اسلام
ما در مقابل اسلام سه جریان داریم، همیشه در اذهان «کفر و نفاق» هست، ولی سه مورد است، نه دو مورد. سه جبهه وجود دارد.

یک «کفر» داریم که بیرون از فضای اسلام است، آیات فراوانی هم راجع به این موضوع صحبت کرده‌اند، یک خط مرزی داریم که این طرف مسلمان‌ها هستند.

در میان مسلمان‌ها عدّه‌ای حقیقتاً مسلمان هستند، حقیقتاً مؤمن هستند، عدّه‌ای هم منافق هستند، یعنی این‌ها ایمان نیاورده‌اند، به یک جهتی، به یک منفعتی، برای یک ضرر زدنی، تظاهر به اسلام می‌کنند، ولی حقیقتاً مسلمان نیستند، یعنی آرزوی آن‌ها شکستِ اسلام است.

ان شاء الله اگر فرصت شد به کلمات حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها اشاره کنیم، می‌بینید که به این‌ها اشاره کرده‌اند.

این‌ها اخبارِ جنگِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را دنبال می‌کردند که از شکست‌های پیامبر خوشحال شوند. یعنی آرزوی شکستِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را داشتند. قرآن کریم به این‌ها «تربص دوائر»[7] می‌گوید، یعنی مدام به دنبال این بودند که اتفاقی برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم رخ بدهد.

باید این منافق را چطور شناخت؟ این منافق خیلی مخفی است، آنقدر رفتار این منافق مخفی است که اگر به پیغمبر وحی نشود، پیغمبر نمی‌تواند این‌ها را بشناسد، این صریحِ قرآن کریم است. خدای متعال به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می‌فرماید: اگر من به تو وحی نکنم، تو هم این‌ها را نمی‌شناسی. یعنی تو این‌ها را می‌شناسی، ولی با علمِ من. تو با چشم و گوش و عقل خودت، به تنهایی، نمی‌توانستی این‌ها را بشناسی. یعنی این‌ها آنقدر مخفی هستند.

یک جبهه‌ی کفر در بیرون از اسلام داریم، درون جبهه‌ی اسلام عدّه‌ای حقیقتاً مؤمن هستند، عدّه‌ای منافق هستند، شناخت این‌ها خیلی مشکل است.

بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم وحی می‌خواهد به چه کسی برسد که بتواند این منافقین را تشخیص بدهد؟

لذا جبهه‌ی نفاق بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم کولاک کرد، و یکی از آن کسانی که جریان نفاق را تا ابد بی‌آبرو کرده، صدیقه طاهره سلام الله علیها است.

زمانی هست که کسی به خودش انتحاری بسته است و به جمع هیئتی می‌رود، در اینصورت همه متوجّه می‌شوند که این شخص دشمن است. اگر الآن خدای نکرده شخصی با اسلحه به سمت عزاداران حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بیاید و تیر بزند، دیگر نیازی نیست که به کسی توضیح بدهید که این شخص دشمن است. اما اگر یک آیت الله العظمی در لباس مرجع تقلید دشمن باشد، دیگر نمی‌شود به این راحتی تشخیص داد که او دشمن است. یعنی کلاس متفاوت است. خدای متعال به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می‌فرماید من به تو وحی می‌کنم تا متوجه شوی که این‌ها چه کسانی هستند. واضح است کسی که در آن سطح باشد درباره‌ی دین حرف می‌زند و طرفدار دارد و در حال ساختن یک سبک زندگی است.

یک جریان سومی هم هست، آن هم کسانی هستند که اگر جبهه‌ی مسلمین را ضعیف ببینند، پرده از روی چهره‌ی خود برمی‌دارند و کفر را درونِ جبهه‌ی اسلام، علنی می‌کنند. این کار پایانِ اسلام است. انگار خدای نکرده فتنه‌ای رخ بدهد و مجلس و دولت و صدا و سیمای کشوری را تسخیر کنند، این کار برابرِ سقوطِ حکومتِ مستقر است.

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در برابرِ جریانِ نفاق
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها این گروه سوم و آن گروه دوم که جبهه‌ی منافقین هستند را پیش از اقدامشان، مفتضح کرده است. این‌ها بعداً اسلامی درست کردند، و امروز جمع زیادی از مسلمین مظلومانه به خزعبلاتی متدیّن هستند.

یعنی بجای اینکه ما با جهان اسلام دعوا داشته باشیم، اگر انصاف داشته باشیم باید دلسوزی کنیم، که این‌ها به چیزهایی معتقد هستند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرموده است که نباید به آن‌ها معتقد باشید، به چیزهایی معتقد نیستند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرموده است که باید به آن‌ها معتقد باشید. یعنی وارونه شده است، سره و ناسره مخلوط شده است.

برای مثال عرض می‌کنم که عدّه‌ای را داغ کردند و گفتند علی عثمان را کشته است، ولو اینکه علی بهتر است، ولی نباید عثمان را می‌کشت، بیایید و برویم و از خون مظلوم دفاع کنیم. عدّه‌ای هم که معتقد بودند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بهتر از عثمان و معاویه است، بهمراه معاویه جمع شدند که بروند و از حق عثمان دفاع کنند!!!

وقتی در صفین حقیقت آشکار شد، رئیس این قبیله‌ای که جوان‌های قبیله را آورده بود نزد معاویه رفت و گفت: خدا تو را لعنت کند، من این جوان‌ها را از پدر و مادرانشان گرفته‌ام و به اینجا آورده‌ام که این‌ها بیایند و به بهشت برسند، الآن نگاه می‌کنم و می‌بینم اگر من بروم و به پدر و مادرهای این‌ها بگویم که این‌ها به درک رفته‌اند، پدران و مادرانشان مرا هلاک می‌کنند، من نمی‌توانم بروم و بگویم که ما اشتباه کردیم، من جرأتِ این کار را ندارم، پس مجبور هستم وقتی نزد پدران و مادران کشته‌شدگان رفتم بگویم حق با ما بود و نعوذبالله علی ظالم بود. ای معاویه! من دیگر امیدی به بهشت ندارم، دیگر بخاطر دنیا باید حق مرا بدهی.

یعنی یک اسلام ظاهری در برابرِ یک اسلام قرار گرفت.

در اینجا موضوع هم شیعه و سنّی نیست. گاهی بین ما هم چند اسلام هست.

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها آمد و فرقِ ایمان و کفر و نفاق را مشخص کرد. شما هرجایی از قرآن کریم را نگاه کنید که قصدِ توصیه دارد، موضوع «اهل ایمان» است، «لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ»[8] خدا از مؤمنانی که تحت شجره بیعت کردند راضی است، «يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَسْبُكَ اللَّهُ وَمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ»[9] ای رسول! مؤمنین برای تو کافی هستند.

مؤمنین یعنی چه کسانی؟ آیا یعنی کسانی که شهادتین می‌گویند؟ نه! منافق هم شهادتین می‌گوید.

منافقین آنقدر جدّی هستند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم سالِ پایانی حکومت خود نتوانست سرلشگر خود را به جنگ تبوک ببرد، فرمود باید یا من و یا تو در شهر بمانیم، وگرنه اگر برگردیم این‌ها همه چیز را نابود می‌کنند.

وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از دنیا رفت، این منافقین دیگر دیده نشدند، دیگر کسی از این‌ها احساس خطر نکرد، گویی که این‌ها ناگهان غیب شدند!

اسلامی درست شد که آن اسلام همان چیزی بود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از آن نهی کرده بود.

عبارت صدیقه طاهره سلام الله علیها این است که «كِتَابُ اللَّهِ بَيْنَ أَظْهُرِكُمْ»[10] این کتاب خدا در برابرِ چشم شماست، «خَلَّفْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِکُمْ» آن را پشت سرتان گذاشته‌اید…

آیا شما زمان سقیفه و بعد از آن شنیده‌اید که مسلمانی پای خود را روی قرآن گذاشته باشد یا قرآن را رد کند؟ نه! قرآن می‌خواندند، تلاوت قرآن داشتند.

اگر انسان بداند قرآن نمی‌خواند، اگر در جایی از عظمتِ قرآن کریم بگویند، می‌گوید «خدایا! روزی کن که ما هم قرآن بخوانیم»، اما کسی که هر روز ده جزء قرآن مرور می‌کند که اینچنین نمی‌گوید. در حالی که این قرآن همینطور همیشه رحمت نیست، «وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَلَا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَسَارًا»،[11] قرآن برای مؤمن شفاء و رحمت است؛ «يُضِلُّ بِهِ كَثِيرًا وَيَهْدِي بِهِ كَثِيرًا»،[12] این قرآن عدّه‌ای را اضلال و گمراه می‌کند، عده‌ای را هم هدایت می‌کند.

یعنی موضوع این نبود که عدّه‌ای قرآن را رد کنند.

خدای متعال درباره‌ی منافقین به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می‌فرماید: «لَا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ».[13]

آنجایی که هیچ کس باطل را تشخیص نمی‌دهد.

وقتی صدیقه طاهره سلام الله علیها برخواست و فرمود که «سَمَلَ جِلْبابُ الدّینِ» دین از بین رفت، مردمِ مدینه خیال می‌کردند که دین سرِ جای خود است. اتفاقاً عظمتِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در اینجاست، یعنی آنجایی که کسی تشخیص نمی‌داد.

بعدها سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هم همین مفهوم را فرمودند، فرمودند: «عَلَى الاِْسْلامِ الْسَّلامُ»،[14] از آن طرف تمامِ آخوندهای مدینه با یزید بیعت کردند، ولی سیّدالشّهداء صلوات الله علیه فرمودند که باید با این دین خداحافظی کرد!

یقیناً خیلی از این‌ها در آن زمان نمی‌دانستند که صد درصد در برابرِ دین می‌ایستند، حتّی به سیّدالشّهداء صلوات الله علیه عرض می‌کردند: شما این کار را نکنید!

اتفاقاً اگر در اینجا یک نفر پیدا بشود و بیاید و در این مرزِ باریکِ ایمان و کفر حرف بزند که کسی نمی‌تواند تشخیص بدهد، کارِ بسیار سختی است، ضمن اینکه حساس هم هست. یعنی مثلاً بگوید آن کسی که شما او را امام خودتان پنداشته‌اید، این شخص تمثلِ ابلیس است!

مسلّماً این کار، کارِ بسیار سختی است. نمی‌شود تحمل کرد و خیلی حساس است.

لذا یکی از چیزهایی که می‌تواند به ماجرا فاطمیه خیانت کند این است که ما ماجرای فاطمیه را به «شوهرداری خوب» و «بچه‌داری خوب» و «همسایه‌داری» و… تقلیل بدهیم، چون اصلاً موضوع این چیزها نبود. ببینید موضوع خطبه‌ی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها چه بود، موضوع همین بود.

موضوع «از بین رفتنِ نبوّت» بود، حتّی موضوع امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نیست، موضوع خودِ پیامبر است، موضوع اصلِ اسلام بود. برای همین هم این مسئله اشرفِ مسائلِ ماست و حساس است، حداقل یک شیعه باید خوب بداند که چه اتفاقی رخ داده است، اتفاقاً باید هم یاد بگیرد که حقیقت چیست و هم یاد بگیرد که با دیگران چطور تعامل کند. هم باید بدانیم اگر زمانی ما با کسی که شیعه‌ی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نیست مواجه شدیم، این شخص که کاری نکرده است، خود این شخص جزو شاکیان روز قیامت است، این شخص که اصلاً خبر ندارد، ما با این شخص دعوایی نداریم، اما باید بدانیم حقیقت چیست.

علّتِ معرّفیِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
در منطق دین، بنای اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین بر این نیست که غیر از امامِ معصوم را معرّفی کنند، هر کسی که خوب است لزوماً او را معرّفی نمی‌کنند، برای او هم باید زندگی خود را کند.

این روزگار ماست که خیال می‌کنیم اگر کسی شهرت پیدا کند خوب است، اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین از شهرت فراری بودند، مؤمنین هم از شهرت فراری هستند.

یک نفر امام بر حق است، مسلّماً باید او را معرّفی کنند که دستِ بقیه را هم بگیرد.

وگرنه شما مادرانِ ائمه علیهم السلام را ببینید، آیا ائمه علیهم السلام مادران خود را دوست نداشتند؟ آیا نمی‌توانستند راجع به مادر خود صحبت کنند؟ راجع به مادران ائمه علیهم السلام چقدر اطلاعات وجود دارد؟ خیلی کم! چرا؟ چون نمی‌خواستند معرّفی کنند، بنای معرّفی کردن نداشتند.

ما این همه مادرِ پیغمبر داریم، بخاطرِ یک حالتِ استثنائی، خدای متعال حضرت مریم سلام الله علیها را خیلی معرّفی کرده است. در مورد مابقی حتّی نام هم نبرده است، اینکه این بزرگواران چه ویژگی‌هایی داشته‌اند را نفرموده است، مادران انبیاء و ائمه علیهم السلام گل‌های سرسبدِ تربیتیِ عالم هستند، اشرفِ انسان‌ها هستند، ولی خدای متعال آن‌ها را معرّفی نکرده است. چون لازم نیست و باید زندگی خودشان را کنند.

راجع به حضرت معصومه سلام الله علیها، بجز آن چند روایتی که در عظمتِ زیارتِ ایشان هست، چند عبارت فرموده‌اند؟

راجع به حضرت زینب کبری سلام الله علیها چند جمله وجود دارد؟ مسلّماً در عظمتِ این بزرگواران که شکّی وجود ندارد.

بنای‌شان بر این نبوده است که خیلی راجع به این بزرگواران حرف بزنند، اتفاقاً وقتی انسان بداند بنای این‌ها این است، بعد ببیند که…

اصلاً اینکه ما راجع به خیلی از موضوعات اختلاف نظر داریم برای این است که اهتمام اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین نبوده است که این موضوع برای ما مهم بشود، اهتمام اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین این نبوده است که مناسبت‌ها و شهادت‌های دیگر مانند عاشورا باشد.

بعد شما نگاه می‌کنید و می‌بینید راجع به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها، عجیب حرف زده شده است.

برای چه؟ چون مانند ماجرای حضرت مریم سلام الله علیها یک وظیفه‌ی استثنائی به دوشِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است. این موضوع بخاطر این نیست که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها مادرِ ائمه هستند، چون ما مادران ائمه‌ی دیگر هم داریم. همسرِ امام سجّاد علیه السلام مادرِ هشت امام است، چند جمله راجع به ایشان هست؟ چند جمله راجع به مادران ائمه علیهم السلام هست؟

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها شأنِ مستقل دارد، چون دخترِ پیغمبر هستند راجع به ایشان صحبت نشده است، ما این همه دخترِ امام داریم، امام کاظم روحی فداه سی و هفت فرزند داشته‌اند، بنایشان بر این نبوده است که این‌ها را معرّفی کنند.

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها چون مادر هستند، چون دخترِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هستند، یا چون همسرِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هستند، به ایشان پرداخته نشده است.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه همسرانِ دیگری هم داشتند، شما راجع به حنفیه همسرِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه چند جمله می‌دانید؟ راجع به اُمامه همسرِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه چند جمله می‌دانید؟ چون نمی‌خواستند حرف بزنند، بنایشان بر این امر نبوده است.

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها یک شأن مستقل داشته است، و آنقدر درباره‌ی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها سخن گفته شده است که من فقط به همین اشاره اکتفا می‌کنم.

امام خمینی رضوان الله تعالی علیه بخاطرِ یک روایت، برداشت‌شان این بود که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها حتّی از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برتر هستند. یعنی این روایت اینقدر عجیب است.

ائمه علیهم السلام اهتمام عجیبی به معرّفی و توسّل به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها داشتند. فتوای علما این است که نماز در خانه‌ای که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در آن راه رفته است از محلِ سجده‌ی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در روضه‌ی نبوی افضل است.

مرحوم علامه مجلسی پدر، در دو شرحی که به «الفقیه» شیخ صدوق رضوان الله تعالی علیه نوشته، فرموده است؛ در این زمینه روایتی از امام صادق علیه السلام هست، سیره‌ی امام جواد علیه السلام هم هست.

امام جواد سلام الله علیه نماز عصر را در خانه‌ی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها می‌خواند.

این اهتمام اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین به نامِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها، به توسّل به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها، معرّفیِ شخصیتِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها، آیاتِ متعددی که راجع به او هست. این موضوع استثنائی است، آن هم بخاطر نقشی که ایشان ایفاء می‌کرده است، این نقش غیر از مادری و همسری و دختری است، آن‌ها هم خیلی مهم است، ولی این شأن مستقل است.

یعنی اگر صدیقه طاهره سلام الله علیها مادرِ هیچ امامی نبود، همسرِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نبود، دخترِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نبود، باز هم این شأن را داشت.

اتفاقاً موضوع فاطمیه هم همین است. موضوع فاطمیه آن نقشِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در نجات امّت است. برای همین هم حساس‌ترین برهه‌ی تاریخ هم همین موقع است. باید انسان خیلی هم با احتیاط حرف بزند، هم باید حقایق را بگوید، هم نباید دعوا درست کند. این امر خیلی سخت است. آنقدر که مرحوم آیت الله مصباح رضوان الله تعالی علیه می‌گوید من می‌خواستم چند سال درباره‌ی این موضوع حرف بزنم ولی احتیاط می‌کردم، در نهایت گفتم باید حقیقت گفته بشود. الآن یک شرح دو مجلدی از سخنرانی‌های ایشان در آن موضوع چاپ شده است.

بالاخره کسی که سی سال به مجلس فاطمیّه مشرّف می‌شود باید بداند که موضوع چیست، موضوع توسّل به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین نیست، توسّل به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین که برای هر روز است، ان شاء الله ما هر روز به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین متوسّل هستیم.

روضه و توسّل به حضرت زینب کبری و حضرت رقیّه سلام الله علیهما
چون امروز به نام نامیِ حضرت زینب کبری سلام الله علیها منسوب است، به وجود مبارک ایشان پناه می‌برم.

زهرای مرضیه صلوات الله علیه، وقتی بعد از ماجرای غصب فدک در مسجد سخنرانی کرد، با هر نفس نفسی که می‌زد، مردم گریه می‌کردند. درست است که ممکن بود به نظر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها عمل نکنند، درست است که خلیفه او را نعوذبالله تکذیب کرد، اما مردم آنقدر از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم شنیده بودند که دارد هر لحظه‌ای که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نفس نفس زد یا اشک از صورت مبارک ایشان جاری شد، همه‌ی مسجد زار زار گریه می‌کردند، حتّی منافقین هم به نفاق گریه کردند که لو نروند.

ما خطبه‌ی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را می‌شنویم، وقتی عبارات را می‌بینیم جگرمان آتش می‌گیرد، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها این خطبه را در حجاب کامل فرموده است، پشت پرده فرموده است. این قوم… حتّی عمر آمد و گفت: «وَاللَّهِ مَا مِنْ أَحَدٍ أَحَبَّ إِلَيْنَا مِنْ أَبِيكِ، وَمَا مِنْ أَحَدٍ أَحَبَّ إِلَيْنَا بَعْدَ أَبِيكِ مِنْكِ»[15] بخدا بعد از پدرت، تو محبوب‌ترین فردِ امّت هستی.

من به این موضوع کاری ندارم که آیا او راست می‌گفت یا نه، اما بالاخره تظاهر این بود که ما تو را دوست داریم…

اگر احتمال می‌دادند حضرت زینب کبری سلام الله علیها تربیت‌شده‌ی این مادر است، مسلّماً ایشان را در کربلا به شهادت می‌رساندند، و چون ایشان را نمی‌شناختند، خیلی جسارت شده است…

من این موضوع را با مثال عرض می‌کنم.

شما اثاث‌کشی می‌کنید، مثلاً یک وسیله‌ی ارزشمندی مانند عتیقه هم دارید، این عتیقه را محکم بسته‌بندی می‌کنید، برای آن محافظی درنظر می‌گیرید، روی کارتن هم می‌نویسید «شکستنی است». حال شما تصوّر کنید که این باربر سواد نداشته باشد و حواس او نباشد که این کارتن شکستنی است، مثلاً این کارتن را باسرعت جابجا کند، در اینصورت شما اذیت می‌شوید. مدام چشم شما به دنبال آن کارتن است، می‌گویید این باربر تشخیص نمی‌دهد که این کارتن شکستنی است.

مرحوم نیّر می‌گوید این‌ها حضرت زینب کبری سلام الله علیها و فرزندان امام حسین علیهم السلام را نمی‌شناختند، این‌ها قومِ بی‌تمیز بودند…

گویی خودِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بود، ولی این‌ها چشم‌چرانی می‌کردند…

نمی‌شود بیشتر از این حرف زد…

این عبارت هم گله‌ی خودِ حضرت زینب کبری سلام الله علیها در خطبه‌ای است که خواندند، به یزید فرمود: ای ناپاکزاده! ببین ما را با چه چشم‌ناپاکانی تا اینجا آورده‌ای…

آن کسی را که می‌شناختند او کیست، با هر اشکِ او زار می‌زدند، نسبت به او اینطور اهانت کردند…

اینجا اصلاً حضرت زینب کبری سلام الله علیها را نمی‌شناختند… آنقدری که وقتی در کوفه وارد شد… لباس‌های ایشان مناسب نبود، چون ایشان را نمی‌شناختند… غارت شده بود، چون نمی‌شناختند… بانوان دیگرِ حرم دورِ ایشان را گرفته بودند که قامتِ ایشان گرفته نشود…

وقتی عبیدالله ملعون به امام سجّاد علیه السلام عرض کرد که نام تو چیست؟ ایشان فرمود: علی.

عبیدالله که علی اکبر [سلام الله علیه] را می‌شناخت گفت: او که در کربلا کشته شد…

اما حضرت زینب کبری سلام الله علیها را نمی‌شناختند، اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هم نمی‌خواستند معرّفی کنند، آنجا اصلاً نباید شناخته می‌شد که بعداً بتواند به هدف خود برسد، اما خیلی مظلومیت در او ایجاد کرد…

کسی را یک فرد عادی درنظر گرفتند، یا حتّی دون‌تر از عادی… بعد او دخترِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بود… خیلی به حضرت زینب کبری سلام الله علیها سخت گذشت…

آنقدری که وقتی در حال وارد شدن به مجلس ابن زیاد بود، سایر بانوان اسیر دورِ او را گرفته بودند، عبیدالله ملعون فهمید و گفت: «مَن هَذِهِ المُتِنَکِّرَة؟» آن کس که می‌خواهید قامتش دیده نشود، کیست؟

اگر شما کسی را بشناسید طوری به حرف او گوش می‌دهید، اگر یک نفر را بعنوان اسیر در جلسه‌ای وارد کنند، طورِ دیگریست…

قاعده این است که این آدم باید تحت این همه فشار بشکند، در شام همه کاری هم کردند که او را بشکنند… حتّی من قبلاً روضه را اینطور سانسور می‌کردم و می‌گفتم حضرت زینب کبری سلام الله علیها در شام خطبه خواند، وقتی آن ملعون چوب‌دستی بدست گرفت، کوتاه آمد…

بعداً با خود فکر کردم و دیدم این کار خیانت به حضرت زینب کبری سلام الله علیها است، چون در خطبه‌ی حضرت زینب کبری سلام الله علیها هست که وقتی حضرت زینب کبری سلام الله علیها در حال صحبت کردن بود، یزید ملعون هم مشغول بود، حضرت زینب کبری سلام الله علیها فرمود: من می‌گویم و تو هم بزن، ولی من آبروی شما را می‌برم، کاری می‌کنم که رسوا شوید… تو ضربه نمی‌زنی، مگر به خودت. گوشتی را نمی‌دری، مگر گوشتِ بدنِ خودت را. اگر در برابرِ پیامبر بایستی می‌گویی ای کاش این دست من از مِرفَق قطع شده بود…

هر کاری که کردند نتوانستند در مقابل حضرت زینب کبری سلام الله علیها قرار بگیرند… چوب‌دستی و لب‌های مبارک سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هم فایده‌ای نکرد، حضرت زینب کبری سلام الله علیها کوتاه نیامد و حقیقت را گفت…

یک عملیات روانی کردند، ملعون نزدیک یزید شد و به یکی از دختران سیّدالشّهداء صلوات الله علیه اشاره کرد… این دختر پریشان شد، می‌گوید آمدم و به عمّه‌ام عرض کردم: این‌ها می‌خواهند با ما چکار کنند؟ عمّه‌ام فرمود: غلطی نمی‌کنند.

یزید ملعون شنید و گفت: هر کاری که بخواهم می‌کنم.

حضرت زینب کبری سلام الله علیها فرمود: «إِنِّي لَأَسْتَصْغِرُ قَدْرَكَ»…

تا تاریخ هست، این صلابت را از دخترِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فراموش نمی‌کند…

حضرت زینب کبری سلام الله علیها فرمود: «إِنِّي لَأَسْتَصْغِرُ قَدْرَكَ» تو خارتر از آن هستی که چنین غلطی کنی، «أَسْتَكْثِرُ تَوْبِيخَكَ» ای بدبخت! باید تو را توبیخ کرد. «كِدْ كَيْدَكَ» هر فریبی که می‌خواهی بکار بگیر، «وَ اسْعَ سَعْيَكَ» هر غلطی می‌خواهی انجام بدهی، انجام بده. بخدا سوگند نمی‌توانی یادِ ما را فراموش کنی…

حضرت زینب کبری سلام الله علیها تحمّل کرد، اما آن دخترِ کوچک نتوانست این چوب‌دستی را تحمّل کند، دور و روی پنجه‌ی پای خود ایستاده بود، وقتی به خرابه رفتند، مانند مرغِ سر‌کنده شده بود، آرامش نداشت، این ظرفیتِ عمّه را نداشت… وقتی بی‌تابی کرد و سراغِ بابا را گرفت، یزید ملعون خواست از حضرت زینب کبری سلام الله علیها انتقام بگیرد، گفت: سر پدر را برای دختر او ببرید…

وقتی سر را مقابلِ این دختر قرار دادند، وقتی روبند را کنار زد، اصلاً عقب عقب رفت… نتوانست تحمّل کند… قابل شناسایی نبود… باورنکردنی بود… آنقدری که این دختربچه‌ی سه چهار ساله همانجا…

[1]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.

[4] وسائل الشیعه، جلد 13، صفحه 503 (عَنِ الرَّیَّانِ بْنِ شَبِیبٍ عَنِ الرِّضَا ع فِی حَدِیثٍ أَنَّهُ قَالَ لَهُ: یَا ابْنَ شَبِیبٍ إِنْ کُنْتَ بَاکِیاً لِشَیْ‏ءٍ فَابْکِ لِلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ ع فَإِنَّهُ ذُبِحَ کَمَا یُذْبَحُ الْکَبْشُ وَ قُتِلَ مَعَهُ مِنْ أَهْلِ بَیْتِهِ ثَمَانِیَةَ عَشَرَ رَجُلًا مَا لَهُمْ فِی الْأَرْضِ شَبِیهُونَ وَ لَقَدْ بَکَتِ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَ الْأَرَضُونَ لِقَتْلِهِ … إِلَی أَنْ قَالَ: یَا ابْنَ شَبِیبٍ إِنْ بَکَیْتَ عَلَی الْحُسَیْنِ ع حَتَّی تَصِیرَ دُمُوعُکَ عَلَی خَدَّیْکَ غَفَرَ اللَّهُ لَکَ کُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتَهُ صَغِیراً کَانَ أَوْ کَبِیراً قَلِیلًا کَانَ أَوْ کَثِیراً. یَا ابْنَ شَبِیبٍ إِنْ سَرَّکَ أَنْ تَلْقَی اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا ذَنْبَ عَلَیْکَ فَزُرِ الْحُسَیْنَ ع. یَا ابْنَ شَبِیبٍ إِنْ سَرَّکَ أَنْ تَسْکُنَ الْغُرَفَ الْمَبْنِیَّةَ فِی الْجَنَّةِ مَعَ النَّبِیِّ وَ آلِهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِمْ فَالْعَنْ قَتَلَةَ الْحُسَیْنِ. یَا ابْنَ شَبِیبٍ إِنْ سَرَّکَ أَنْ یَکُونَ لَکَ مِنَ الثَّوَابِ مِثْلُ مَا لِمَنِ اسْتُشْهِدَ مَعَ الْحُسَیْنِ فَقُلْ مَتَی مَا ذَکَرْتَهُ یَا لَیْتَنِی کُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِیماً. یَا ابْنَ شَبِیبٍ إِنْ سَرَّکَ أَنْ تَکُونَ مَعَنَا فِی الدَّرَجَاتِ الْعُلَی مِنَ الْجِنَانِ فَاحْزَنْ لِحُزْنِنَا وَ افْرَحْ لِفَرَحِنَا وَ عَلَیْکَ بِوَلَایَتِنَا فَلَوْ أَنَّ رَجُلًا أَحَبَّ حَجَراً لَحَشَرَهُ اللَّهُ مَعَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ)

[5] الإختصاص، جلد ۱ ، صفحه ۶۶ (وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْحَسَنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْحَسَنِ اَلصَّفَّارِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنِ اِبْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عَبْدِ اَلْحَمِيدِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ : رَحِمَ اَللَّهُ زُرَارَةَ بْنَ أَعْيَنَ لَوْ لاَ زُرَارَةُ لاَنْدَرَسَتْ آثَارُ اَلنُّبُوَّةِ أَحَادِيثُ أَبِي عَلَيْهِ السَّلاَمُ .)

[6] سوره مبارکه انسان، آیه 8

[7] سوره مبارکه توبه، آیه 98 (وَمِنَ الْأَعْرَابِ مَنْ يَتَّخِذُ مَا يُنْفِقُ مَغْرَمًا وَيَتَرَبَّصُ بِكُمُ الدَّوَائِرَ ۚ عَلَيْهِمْ دَائِرَةُ السَّوْءِ ۗ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ)

[8] سوره مبارکه فتح، آیه 18 (لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِيبًا)

[9] سوره مبارکه انفال، آیه 64

[10] خطبه فدکیه

[11] سوره مبارکه اسراء، آیه 82

[12] سوره مبارکه بقره، آیه 26 (إِنَّ اللَّهَ لَا يَسْتَحْيِي أَنْ يَضْرِبَ مَثَلًا مَا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا ۚ فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ ۖ وَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا فَيَقُولُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَٰذَا مَثَلًا ۘ يُضِلُّ بِهِ كَثِيرًا وَيَهْدِي بِهِ كَثِيرًا ۚ وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِينَ)

[13] سوره مبارکه توبه، آیه 101 (وَمِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الْأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ ۖ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ ۖ مَرَدُوا عَلَى النِّفَاقِ لَا تَعْلَمُهُمْ ۖ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ ۚ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلَىٰ عَذَابٍ عَظِيمٍ)

[14] بحارالأنوار، جلد 44، صفحه 326

[15] مصنف ابن أبي شيبة، جلد 7 ، صفحه 432

نظرات