جایگاه فاطمیه در معارف اسلامی (جلسه هشتم)

جایگاه فاطمیه در معارف اسلامی (جلسه هشتم)

[ حجت الاسلام حامد کاشانی ]
بحث این شب‌ها حولِ ماهیّتِ فاطمیه است. در بین علوم و معارف الهی و اسلامی که همه‌شان مهم هستند و نمی‌شود چیزی از آن‌ها را حذف کرد، آنکه از یک جهت از همه حساس‌تر است، از جهتی هم ضامن و پشتیبان باقی است، ریشه‌ی همه است، در آن دقّت لازم است، دائماً مورد هجمه است، امروز هم سرباز لازم است، یکی از آن موارد مهم «فاطمیه» است.

اخیراً حضرت آیت الله جوادی حفظه الله به مناسبت فاطمیه در درس‌شان فرمودند «فاطمیه فقط عزاداری نیست، فاطمیه دوره‌ی مهم‌ترین عقایدِ اسلامی است، دوره‌ی توحید و نبوّت و امامت و ولایت است». یعنی یک طرف موضوع کفر و شرک و هدم نبوّت و حذف امامت است، یک طرف هم فاطمیه است. لذا اهمیّت فاطمیه قابل قیاس نیست.

لذا ما هم نمی‌توانیم صرفاً به مباحث احساسی و روضه بسنده کنیم، که آن‌ها هم سر جای خود مهم است. آن چیزی که از ضروریات است، برائت علمی است، یعنی انسان بداند چرا با دشمنِ خدا دشمن است، بعد آیا این موضوع قابل سازش هست یا نیست؟ ثمرات فراوانی برای زمان ما هم دارد. اینکه ما بدانیم اگر با کسی دشمن هستیم، از اخلاق او استفاده نمی‌کنیم، به شیوه‌ی او زندگی نمی‌کنیم، معاملات و رفتار و همسرداری و فرزنداری و همسایه‌داری ما به شیوه‌ی او نمی‌شود. ثمرات این موضوع فراوان است، ولی مهم‌تر از این ثمرات ظاهری، خودِ اصلِ اعتقاد است، باید برای ما تفصیلی بشود که چرا مکتب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین از روز اول یک «نه» بزرگ به خیلی از جریان‌ها بوده است؟ سلف ما، علمای ما، بالاتر، ائمه‌ی ما علیهم صلوات الله، به دنبال درگیری نبودند، از نظر اعتقادی نمی‌توانستند آن حرف‌ها را بپذیرند.

مطالبی گذشت که دیگر آن‌ها را تکرار نمی‌کنم. با توجه به اینکه به نقلی امشب شبِ شهادتِ صدیقه طاهره سلام الله علیها است، و نمی‌توانستند هر نقلی را تعطیل کنند، ولی فکر نکنید چون آن نقل 95 روز تعطیل شده است یعنی مهم‌تر است، آن مهم است، و این نقل 75 روز هم مهم است. بعضی از بزرگانِ علمای ما، هفتاد و پنجمین روز بعد از شهادت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را روز شهادت صدیقه طاهره سلام الله علیها می‌دانستند، آن هم با روایات عجیبی که در این زمینه وجود دارد.

من با یکی از آن روایات شروع می‌کنم، چند جمله راجع به کاری که صدیقه طاهره سلام الله علیها کرد و منجر به شهادت ایشان شد هم عرض می‌کنم.

اگر عزیزانی بحث را دنبال کرده‌اند، می‌دانند که ما هر شب یک زاویه‌ی بحث را به اندازه‌ی حوصله‌ی جلسه ادامه دادیم، وگرنه بحث به این اندازه که ما عرض کردیم خاتمه پیدا نمی‌کند.

علتِ حساسیت موضوع فاطمیه
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برای حفظ دین یک ذخیره‌ی مهم کنار گذاشت. اساساً هر کسی نمی‌توانست جلوی آن جریان مخوف قرار بگیرد و بخواهد آن‌ها را رسوا کند.

برای اینکه شما بدانید که کار در تاریخ خیلی سخت نیست و می‌شود براحتی جای شهید و جلاد را عوض کرد، به شما عرض می‌کنم که در ماجرای کربلا که همه چیز علنی و عمومی و وسط روز بود، امروزه جمع زیادی از مسلمین، یزید را تبرئه می‌کنند و می‌گویند اصلاً یزید باخبر نبوده است!

حال اگر زمانی در جایی فرصتِ بحث علمی باشد، روشن است که خیلی خطا می‌کنند، بلکه غلط می‌کنند، اما در همین کشور خود ما، بعضی از مذاهب امروز یزید را تبرئه می‌کنند، در ایمان و تقوای یزید قلم‌فرسایی می‌کنند! حتّی یک آقای مجتهد شیعه زمانی برای اینکه از یک شخصیت سیاسی حمایت کند گفته بود یزید خیلی خبر نداشت، اصلاً یزید مهربان بود و مانند عبیدالله زیاد نبود!

اگر به من بگویند تلخ‌ترین خاطره‌ی دوران منبر تو در محرّم چه بوده است؟ می‌گویم این حرفِ مفتِ گزافی که تکرار حرف‌های بنی امیه بود ولی یک شیخ مجتهد شیعه زد، گفته بود: امام حسین می‌خواست برود و مشکل خود را با یزید با رفاقت حل کند اما عبیدالله نگذاشت چنین اتفاقی رخ دهد!!!

وقتی از این آدم چنین حرفی صادر می‌شود، دیگر شما تعجّب نکنید که زمانی کسی در مذاهب دیگر پیدا بشود… البته نمی‌خواهم بگویم همه‌ی سایر مذاهب اینطور هستند، ولی هستند، کم هم نیستند، آثار مکتوب فراوان هم دارند. الآن ده‌ها کتاب از این‌ها در کتابخانه‌ی ما موجود است، بلکه کتاب در دفاع از «حَجاج» هست، سال 2019 در کویت کتابی با بیش از هشتصد صفحه در دفاع از حجاج نوشته شده است، امسال هم در نمایشگاه‌های بین المللی مختلف این کتاب را آورده بودند.

وقتی برای یزید می‌گویند «او خبر نداشته است»، برای آن واقعه که شبیه ترور بود، ناگهانی بود، هجمه بود، زمان هجوم کوتاه بود…

مُصحَفِ حضرت فاطمه سلام الله علیها
اشغالِ خانه‌ی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه پنج روز طول نکشید، یک ضربتِ غارتگرانه بود، ناگهانی بود، زدند و عقب نشستند. طبیعی است که این امر را انکار کنند. و صدیقه طاهره سلام الله علیها برای اینکه این انکار رخ ندهد برنامه‌ریزی کرد.

بعد از اینکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به شهادت رسید، در روایت هست که جناب جبرائیل باز هم به محضر صدیقه طاهره سلام الله علیها مشرّف می‌شد، روایت مورد اعتنای بزرگان ماست، بعضی از بزرگان ما بخاطر این روایت ایشان را از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بالاتر می‌دانند. البته من در این امور که متوجه نمی‌شوم دخالت نمی‌کنم.

در این جلساتی که بنده در خدمت شما بودم، شما کسی را ندیدید که از ابتدای منبر تا انتهای منبر را بنویسد. آن هم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که وقتی از علم او گفته می‌شود انسان حیرت‌زده می‌شود، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که قبل از نبوّت نور وحی را در چهره‌ی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می‌دیده است، این علمِ شش سالگی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بوده است، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که بابِ مدینه‌ی علم است، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که «لَوْ كُشِفَ الْغِطَاءُ مَا ازْدَدْتُ يَقِيناً»، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که پرده و دیوار مانعِ دید و نگاه و علم او نیست، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که به تعبیر حضرت صادق صلوات الله علیه «بَابُ حِکمَة الله» است، «لِسانُ توحِید الله» است، زبان توحید الهی و باب حکمتِ الهی است. زهرای مرضیه سلام الله علیها در این روزها بیاناتی داشت، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه از ابتدا تا انتهای این بیانات را می‌نوشت.

اگر می‌خواست یادگاری بنویسد که یک روز می‌نوشت، آیا حوصله‌ی شما می‌کشد چیزی که برایتان ضروری و مفید نیست را ده روز بنویسید؟ تجربه‌ی همین چند شب نشان می‌دهد نه!

اگر من نقشه‌ی گنج گفته بودم خیلی‌ها دست به قلم می‌شدند، اما همه می‌گویند این حرف‌ها در کتب موجود است و خوانده‌ایم و شنیده‌ایم. اما اگر بگویم ذکری می‌گویم که روزی شما سیصد برابر می‌شود، می‌گویند یک مرتبه‌ی دیگر تکرار کن!

اگر موضوع تشریفاتی بود که یک خط یادگاری کافی بود، یعنی انسان مانند یک عکس سلفی عمل می‌کند، مثلاً می‌گویند ده ثانیه چیزی بگو که صدای تو یادگاری بماند، نه اینکه همه‌ی یک جلسه را بنویسند. آن هم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه!

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هفتاد و پنج روز مقابل صدیقه طاهره سلام الله علیها زانو زده است و سخنان ایشان را از ابتدا تا انتها نوشته است. خود همین موضوع نشان می‌دهد که این یعنی چه.

من الآن فقط یک روایت از حضرت صادق صلوات الله علیه عرض می‌کنم.

آن کسی که آمد و در مسجد سخن گفت، عده‌ای هم فقط سر تکان می‌دادند و می‌خواستند با حضرت محاجه کنند، اگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در مجلس حاضر بود، اجازه نمی‌داد یک واژه‌ی آن هم فوت شود. صدیقه طاهره سلام الله علیها می‌فرمود و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌نوشت.

این مجموعه جزو میراث امامت است، و از علائم امام است، آنقدری که زمانی آمدند و به حضرت صادق صلوات الله علیه عرض کردند: فلان کس (یکی از امامزاده‌ها) ادعا کرده است که من امام هستم.

حضرت صادق سلام الله علیه می‌خواهند دلیل بیاورند که این شخص امام نیست، بایستی چه دلیلی بیاوریم؟ امامت از کجا نشئت می‌گیرد؟ حضرت حق بیان می‌کند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم اعلام می‌کند. آیا مسیر دیگری هم دارد؟ بله! جایگاه صدیقه طاهره سلام الله علیها… یکی از معانی «حجّت خدا بر حجج الهی بودن» این است که ایشان هم امامان را به نام تعیین و وصیت کرده است. درست است که این تعیین با تعیین پیغمبر یکی است، ولی موضوع جایگاه است.

حضرت صادق علیه السلام فرمودند: مصحف فاطمه را ببینید، ببینید مادرمان به من وصیت کرده است یا به او؟

مسلماً اگر یک چیزی بود که غیر قابل استناد بود، طرف قبول نمی‌کرد.

یعنی میزان توجّه اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین به کلمات صدیقه طاهره سلام الله علیها اینطور است.

روزی ابوبصیر به محضر حضرت صادق صلوات الله علیه آمد و گفت: من شنیده‌ام شما علوم عجیبی دارید…

بخشی از علوم اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین الهامی است، آن به آن است، بخشی دیگر مکتوب است. قرآن کریم برای ما هم مکتوب است ولی «لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ»،[4] فهم امام با فهم ما متفاوت است. أقل این است که وقتی ما این آیات را می‌خوانیم ممکن است در تطبیق و فهم دچارِ تردید شویم، ولی امام اینطور نیست، قرآن کریم برای امام پشتیبان است، علم او به قرآن با علم ما به قرآن یکسان نیست. اوست که «مع القرآن و القرآن معه» است، بعد از این کلماتِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم هست.

ابوبصیر به محضر حضرت صادق صلوات الله علیه آمد و عرض کرد: من شنیده‌ام آخرین مرتبه‌ای که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم یکدیگر را ملاقات کرده‌اند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کلماتی فرموده‌اند که هزار بابِ علم است و از هر باب هزار بابِ علم باز می‌شده است.

حضرت صادق علیه السلام فرمودند: بله.

ابوبصیر عرض کرد: آیا این علم نزد شما هم هست یا فقط به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اختصاص داشته است؟

حضرت فرمودند: بله.

ابوبصیر عرض کرد: «هَذَا وَ اَللَّهِ اَلْعِلْمُ»[5] پس علم شما خیلی عجیب است!

حضرت فرمودند: بله این علم هست، «وَ مَا هُوَ بِذَاكَ» آن علمی که عظمت ویژه‌ای دارد این علم نیست.

ابوبصیر عرض کرد: مگر علمی بیشتر از این هم هست؟

حضرت فرمودند: بله! کتاب جفر هم نزد ماست.

ابوبصیر عرض کرد: «هَذَا وَ اَللَّهِ اَلْعِلْمُ» پس این‌ها علم است.

حضرت فرمودند: بله! این علم هست، «وَ لَيْسَ بِذَاكَ» این علم آن علم نیست.

ابوبصیر عرض کرد: علم بیش از این چیست؟

حضرت فرمودند: کتاب جامعه هم نزد ماست.

ابوبصیر در مورد «کتاب جامعه» پرسید و حضرت هم توضیح دادند. دوباره حضرت فرمودند بله این علم هست، «وَ لَيْسَ بِذَاكَ» این علم آن علم نیست. ابوبصیر پرسید: دیگر چه علمی وجود دارد؟

حضرت صادق علیه السلام فرمودند: «عِنْدَنَا لَمُصْحَفَ فَاطِمَةَ عَلَيْهَا اَلسَّلاَمُ»، مصحف فاطمه نزد ماست.

البته به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین الهام هم می‌شود، ولی در علم مکتوبِ مضبوط‌شان ظاهراً اشرف این مصحف فاطمه است.

قدرتِ افشاءگری حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
غیر از این شخصیت اصلاً کسی نمی‌توانست در این شرایط بحرانی ورود و افشاءگری کند. وقتی دید یک جریانی در لباسِ دین، در لباسِ خلافت از پیغمبر، آمده است تا کفر را در جامعه توسعه بدهد، آمده است تا همه‌ی دستاوردهای اسلام را بسوزاند، آمده است تا دین را به بی‌دینی تبدیل کند. و شما این موضوع را می‌دانید و تاریخ این موضوع را ثابت کرده است که بعضی از اوقات غیرمسلمین از مسلمین بهتر عمل کرده‌اند.

کسانی که به ظاهر مسلمان بودند کنار سر مطهّر سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در حال شرابخواری بودند، یک راهبی از دیر در بیابان بیرون آمد و دید این سر نور دارد. آمد و پول داد و این رأس مبارک را اجاره کرد و برد آن رأس را شست و اسلام آورد. یعنی نامسلمان نور را تشخیص داد ولی این‌ها نه!

افشاءگری این جریان سخت بود.

در این جلسات قدری راجع به این جریان عرض کرده‌ایم، می‌خواهم چند جمله هم از صدیقه طاهره سلام الله علیها بخوانم تا ببینید عبارات حضرت راجع به این گروه خطرناک چیست.

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها از روز اول شروع به اقدام نمود. اولین اقدامی که دستگاه خلافت کرد این بود که فدک را غصب کرد، وقتی فدک را غصب کرد صدیقه طاهره سلام الله علیها سخنرانی فرمود. این‌ها همان کسانی بودند که «حَسبُنَا کِتَاب الله» گفته بودند!

از عجایب این است که قومی که «حَسبُنَا کِتَاب الله» گفتند و گفتند پیامبر را رها کنید، وقتی در اینجا فدک را غصب کردند به قرآن استناد نکردند، به یک روایتِ جعلی استناد کردند!

وقتی صدیقه طاهره سلام الله علیها صحبت کرد در ردّ کلام آن‌ها ده‌ها آیه قرائت فرمود.

آن‌ها که علمی به کتاب نداشتند و چیزی بلد نبودند، حکمتی نداشتند، نوری در آن‌ها نبود.

…و این موضوع را ادامه داد. از فردای خطبه‌ی فدکیه که در آنجا درگیر هم شد و اهانت هم شنید… از فردای آن خطبه به درِ خانه‌ی یکایک مهاجر و انصار رفت و سعی کرد یکایک آن‌ها را روشن کند.

امروز خیلی از مسلمین از موضوع خبر ندارند ولی آن روز می‌دانستند.

بعد که سخنرانی‌های حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها تمام شد، با اینکه حضرت باردار بود و اوضاع برای ایشان سخت بود و غمِ گسترده داشت، مادر عالم وجود وقتی ببیند فرزندانش اینطور گمراه شده‌اند مسلّماً غمگین است. حکومت اجازه نمی‌داد ایشان یک ساعت کنار قبر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم گریه کند، برای همین دوشنبه‌ها و پنجشنبه‌ها مسیر طولانی به احد می‌رفتند و سرِ قبرِ حمزه‌ی سیّدالشّهداء سلام الله علیه گریه می‌کرد.

آنقدری که یک شاهد عینی که ماجرا را نقل کرده است می‌گوید: طوری گریه می‌کرد که بند دل من پاره شد، طوری گریه کرد که وقتی قدری گریه کرد به نفس نفس افتاد.

چرا کنارِ قبرِ حمزه سیّدالشّهداء علیه السلام؟ همه‌ی این‌ کارها برای روشنگری بود، یعنی اگر تو بودی این اتفاق رخ نمی‌داد.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم همین را فرمود، فرمود که «لَوْ كَانَ بِهِمْ حَمْزَةُ أَوْ أَخِي جَعْفَرٌ مَا بَايَعْتُ كُرْهاً»،[6] اگر عمویم حمزه و برادرم جعفر بود، این‌ها نمی‌توانستند بیعتِ اجباری بگیرند، من اینقدر دست‌تنها نمی‌شدم.

چرا این موضوع را بیان می‌کند؟ برای اینکه آن کسانی هنوز ذرّه‌ای غیرت در وجودشان باقی مانده است اقدامی کنند.

روزی که در حال حمله به خانه بودند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که فقط خدای متعال می‌داند آن روز چه امتحانی پس داد، جمله‌ی زیادی به زبان نمی‌آورد… شاعری می‌گوید: چنان غم به علی فشار می‌آورد که تلخ‌ترین سکوتِ تاریخ آن لحظه‌ای بود که طناب به گردنِ او بسته بودند و او در حال نگاه کردن بود، فقط چند مرتبه زیر لب فرمود «وَا جَعفَراه»… جعفر کجایی؟… «وَا حَمزَتاه»… حمزه کجایی؟… بلکه عدّه‌ای اینجا به خودشان بیایند و بیدار شوند و برگردند، مسلماً همه منافق نبودند، بلکه تحت تأثیر منافقین بودند. برای همین هم حکومت به این نتیجه رسید که اوضاع به سمتی رفته است که حضرت در حال بیدار کردن جامعه است.

اینکه شما رئوس منافقین را برای حمله بفرستید و دو گروه از این رئوس منافقین با کلام حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها برگردند، روشن می‌شود که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها چه قدرتی دارد.

لذا تصمیم گرفتند یک هزینه‌ی سنگین بدهند، هزینه‌ی خیلی سنگین بود، دیگر هم هیچ وقت زیر بار این موضوع نرفتند که بپذیرند چه غلطی صورت گرفته است.

یزید کربلا را به گردن نگرفته است که امروز عدّه‌ای از مسلمین می‌گویند یزید خبر نداشته است، شما کاملاً متوجه می‌شوید که نمی‌شد هجوم به خانه‌ی صدیقه طاهره سلام الله علیها را به گردن گرفت، و به گردن هم نگرفتند.

جایگاه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نزدِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم
آن فاطمه‌ای که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم او را اینطور معرّفی کرده بود و او را شناسانده بود، عبارات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم راجع به او عجیب و حیرت‌انگیز است، آن شخصیت روز دهم بعد از شهادت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم وارد مسجد شد. همه طوری عظمت او را می‌شناختند که وقتی وارد مسجد شد…

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بارها پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را در مسجد دیده بود، رابطه‌ی عاطفی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم عجیب بود. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌فرماید: عبایی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم پیش ما بود، یک مرتبه آمدم و دیدم زهرای مرضیه سلام الله علیها این عبا را دیده است، آنقدر گریه کرد که از حال رفت. من آن عبا را پنهان کردم.

عبا که زخم برنداشته بود، عبا که سالم بود، عبا که لگدکوب نشده بود، به عبا که اهانت نشده بود، فقط صدیقه طاهره سلام الله علیها را به یادِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم انداخت. کمااینکه وقتی مؤذن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم یعنی بلال اذان گفت، گفتند: کافی است، فاطمه جان می‌دهد. همینکه این یادمان برای او تکرار شود که این صدای اذان زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم بود و پدرم با این اذان نماز می‌خواند، نمی‌توانست تحمّل کند… او هم کسی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم تحملِ گریه‌ی او را نداشت.

روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به خانه‌ی صدیقه طاهره سلام الله علیها آمد و دید با یک دست بچه بغل کرده است و با یک دست دستاس می‌گرداند.

چرخاندنِ دستاس که برای آسیاب کردنِ گندم است برای یک زن عرب کار خاصی نیست، اما در این روایت هست که لطافتِ دستِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها طوری بود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دید دسته‌ی دستاس خونی شده است، پیغمبر نتوانست این صحنه را تحمّل کند و شروع کرد به گریه کردن… بعد فرمود: «يَا بِنْتَاهْ تَعَجَّلِي مَرَارَةَ اَلدُّنْيَا بِحَلاَوَةِ اَلْآخِرَةِ»،[7] دخترم! سختی‌های دنیا تمام می‌شود…

باید گفت: یا رسول الله! شما این‌ها را سختی حساب کردید…

روز دیگری اوایل ازدواجِ زهرای مرضیه سلام الله علیها به خانه‌ی او رفت و دید کاسه‌های این‌ها گِلیِ زِبر است، وقتی دید بناست این کاسه‌ی گِلیِ زبر به لب‌های مبارکِ صدیقه‌ی طاهره سلام الله علیها بخورد، شروع کرد به گریه کردن…

امّت این‌ها را دیده بودند…

حال این صدیقه طاهره سلام الله علیها وارد مسجد شد و منبر و محراب را دید و شروع کرد به گریه کردن، انگار مردم تکویناً نتوانستند تحمّل کنند، دوست و دشمن شروع کردند به گریه کردن.

روشن بود که چه کسی پیروز این میدان است…

درنگی بر خطبه فدکیّه
بعد حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها یک خطبه‌ی مهمّی خواند، علمای زیادی این خطبه را شرح کرده‌اند، دو شرح برای عموم مناسب و دقیق است، مرحوم آیت الله مصباح این خطبه را در جلسات هفتگی خود درس داده است و در دو مجلد به نام «رساترین دادخواهی و روشنگری» منتشر شده است. دیگری هم شرح مرحوم آیت الله سیّد عزّالدّین حسینی زنجانی است.

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها وارد گفتگو شد، اول در مقدّمه‌ای راجع به دین صحبت کرد، بعد از آن فرمود: «اَیُّهَا النَّاسُ! اِعْلَمُوا اَنّی فاطِمَةُ وَ اَبی‏مُحَمَّدٌ»… «لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ اَنْفُسِکُمْ»، اول به یاد آن‌ها انداخت که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خیلی زجر کشید تا این‌ها را هدایت کند، «عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ» پیغمبر نمی‌توانست سختی‌های شما را تحمّل کند، «حَریصٌ عَلَیْکُمْ» برای هدایت شما تلاش کرد و حرص زد، «بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُوفٌ رَحیمٌ».

بعد فرمود: «فَاِنْ تَعْزُوهُ وَتَعْرِفُوهُ تَجِدُوهُ اَبی دُونَ نِسائِکُمْ» این پدرِ من بوده است، «وَ اَخَا ابْنِ عَمّی دُونَ رِجالِکُمْ»…

ما همیشه می‌گوییم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برادرِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، و این برادری یعنی اوجِ شباهت. اینجا صدیقه طاهره سلام الله علیها برعکس فرمود، فرمود: «اَخَا ابْنِ عَمّی» برادر علیِ است!

در این جمله ظرافت‌های زیادی هست، من ملاحظه‌ی وقت را می‌کنم.

بعد شروع کرد به گفتگو کردن، اینکه شما نفاق ورزیدید؛ بعد شروع کرد به محاجه کردن راجع به ارثی که مرا از آن محروم کردید.

البته اشتباه نشود، ماجرای فدک «ارث» نیست، ماجرای فدک هدیه‌ای است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به صدیقه طاهره سلام الله علیها بخشیده است، ولی وقتی در آن ماجرا آمدند و فدک را غصب کردند، که خود این بحث، موضوعِ چند جلسه است، منتها چون قاعدتاً شما شنیده‌اید تکرار نمی‌کنم، و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها شاهد آورد، امیرالمؤمنین و حسنین علیهم السلام و اُمّ أیمَن، اما این شاهدها را نپذیرفتند.

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در ابتدا فرمود پدرم فدک را به من بخشیده است، وقتی نپذیرفتند فرمود: اگر قبول نمی‌کنید برای من است، ارث است و اکثریت این ارث برای من است. یعنی «ارث» قسمت دوم احتجاج است. حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها آیات قرآن خواند که شما به چه جهت می‌خواهید مرا از ارث محروم کنید؟ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ده‌ها آیه خواند و طرف مقابل پاسخی نداشت. حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها این‌ها را تکذیب کرد. آن‌ها هم در برابر علم پاسخی نداشتند. خلیفه کم آورد. این جملات را اینجا می‌خوانم که بگویم چرا حضرت آن‌ها را ترساند و وادار کرد که به خانه حمله کنند.

وقتی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها سخنان خود را به خلفا فرمود و آن‌ها را با خاک یکسان کرد و آبرویشان را برد…

در طول تاریخ چقدر تلاش کرده‌اند که خودِ این خطبه‌ی حیرت‌انگیز را تخریب کنند و بگویند دروغ است، وقتی نمی‌توانند به اصل موضوع پاسخی بدهند، نسبت خطبه را انکار می‌کنند. در مورد نهج البلاغه هم همینطور عمل می‌کنند. آنقدر نهج البلاغه از جهت ادبی و بلاغی و حکمی عظمت دارد، اگر واقعاً نهج البلاغه برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه باشد من چیز دیگری عرض نمی‌کنم، دیگران نوکرِ خانه‌ی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم نیستند، چه برسد به رقیب!

کسی چیزی ندارد! بگویند این کلمات حکمت‌آمیزِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، دیگری چه چیزی دارد؟ «ای کاش من مدفوع بودم»، «ای کاش من برگ درخت بودم»، ببینید چه حکمت‌هایی دارند!

دیدند اگر اینطور باشد که غیرقابل رقابت است، لذا جریانی در مورد نهج البلاغه هم گفتند که این کتاب را بعداً به علی نسبت داده‌اند!

البته این موضوع جواب دارد و روشن است و اهل علم هم در این زمینه زیاد بحث کرده‌اند.

چرا انکار می‌کنند؟ چون اگر بخواهد انکار نکند، دیگر رقابتی باقی نمی‌ماند، با یکدیگر غیرقابل قیاس هستند، هنوز هم ادبای برجسته وقتی به نهج البلاغه برسند، نه شیعه و سنّی، هر کسی که در ادبیات عرب فرهیختگی دارد، بیچاره‌ی نهج البلاغه و خطبه‌ی فدکیه‌ی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها می‌شود. لذا آسانترین راه این است که بگویند اینطور نیست و گروهی از دانشمندان دور یکدیگر نشسته‌اند و این خطبه را نوشته‌اند و بعد به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نسبت داده‌اند!

البته خود همین جمله اعتراف به عظمتِ این خطبه است!

بعد از اینکه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها صحبت کرد و احتجاج کرد، به انصار رو کرد، یعنی اهل مدینه که در مسجد بودند، به چند جمله اشاره می‌کنم.

«ثُمَّ رَمَت بِطَرفِهَا نَحوَ الأنصَار» با چشم مبارک خود رو کرد به سوی انصار، «فَقَالَت: یا مَعْشَرَ النَّقیبَةِ وَ اَعْضادَ الْمِلَّةِ» ای بازوان اسلام، ای آبرودارانی که هرچه آبرو دارید از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دارید، «وَ حَضَنَةَ الْاِسْلامِ» ای کسانی که روز اول اسلام را در آغوش کشیدید و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را حمایت کردید، «ما هذِهِ الْغَمیزَةُ فی حَقّی» چه شد حال وقتی به حقِ دخترِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم رسید چشم بستید؟ «وَ السِّنَةُ عَنْ ظُلامَتی» وسطِ این ظلم بزرگ به من چُرت می‌زنید! «اَما کانَ رَسُولُ‏اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ اَبی یَقُولُ: اَلْمَرْءُ یُحْفَظُ فی وُلْدِهِ» آیا پدرم نگفت اگر کسی را دوست دارید فرزندان او را تحویل بگیرید؟ امروز من باید بیایم و در اینجا تنها از خودم دفاع کنم و شما هم نشسته‌اید و خودتان را به نشنیدن می‌زنید؟ «سَرْعانَ ما اَحْدَثْتُمْ» چقدر زود آنچه داشتید را از دست دادید، «وَ عَجْلانَ ذا اِهالَةٍ»…

فرمود: آیا خیال کردید پدر من از دنیا رفت و دین تمام شد؟ آیا به خدا ایمان ندارید؟

بعد از این جملات که قصد ندارم همه‌ی آن‌ها را به محضر شما عرض کنم، نگاه کنید در مرحله‌ی بعد با این‌ها چکار کرد.

فرمود: «ایهاً بَنی‏قیلَةَ! ءَ اُهْضَمُ تُراثَ اَبی وَ اَنْتُمْ بِمَرْأى مِنّی وَ مَسْمَعٍ» جلوی چشم شما میراث ما را غصب کنند و شما سکوت کنید، «وَ مُنْتَدى وَ مَجْمَعٍ» همه‌ی شما هستید! «تَلْبَسُکُمُ الدَّعْوَةُ وَ تَشْمَلُکُمُ الْخُبْرَةُ» این همه پخته‌ی قدیمی بین شما حاضر هستند! «وَ اَنْتُمْ ذَوُو الْعَدَدِ وَ الْعُدَّةِ» شما جمعیت و توان دارید، «وَ الْاَداةِ وَ الْقُوَّةِ» شما ابزار و نیرو دارید، «وَ عِنْدَکُمُ السِّلاحُ وَ الْجُنَّةُ» شما شمشیر و سپر دارید، چرا قیام نمی‌کنید که این‌ها را نابود کنید؟

یعنی درواقع حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها دعوت به قیامِ مسلحانه کرد.

مگر این‌ها چند نفر هستند که شما نشسته‌اید و به روی خودتان نمی‌آورید تا اینطور اسلام نابود شود؟

«تُوافیکُمُ الدَّعْوَةُ فَلا تُجیبُونَ» یادتان نمی‌آید، وقتی باران نمی‌بارید از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اجازه می‌گرفتید و به درِ خانه‌ی من می‌آمدید، حال من شب‌ها به در خانه‌ی یکایک شما می‌آیم و شما جواب نمی‌دید! آیا فراموش کرده‌اید؟ «وَ تَأْتیکُمُ الصَّرْخَةُ» فریاد من به شما می‌رسد «فَلا تُغیثُونَ» جواب نمی‌دهید و فریادرسی نمی‌کنید.

بعد فرمود: «فَاَنَّى حِزْتُمْ بَعْدَ الْبَیانِ، وَاَسْرَرْتُمْ بَعْدَ الْاِعْلانِ» بعد از آن همه بیان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، غدیر و غیر از غدیر، چرا طوری رفتار می‌کنید که انگار همه چیز مخفی بوده است، «وَ نَکَصْتُمْ بَعْدَ الْاِقْدامِ» بعد از آن همه تلاش و بیعت با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، امروز پشت کرده‌اید، «وَاَشْرَکْتُمْ بَعْدَ الْایمانِ؟»… بعد از ایمان شرک ورزیدید و از ایمان خارج شدید…

یا باید بگویید که این کلمات نعوذبالله غلوّ است…

معصیت الرسول معصیت الله است، دین را زیر پایتان گذاشتید، شما که همه چیز را دیده بودید و می‌دانستید، «بُؤْساً لِقَوْمٍ نَکَثُوا اَیْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ» ننگ بر آن قومی که وقتی عهد بستند، عهدشان را شکستند، «وَ هَمُّوا بِاِخْراجِ الرَّسُولِ» زمانی اهتمام کفّار بیرون کردنِ رسول خدا بود، «وَ هُمْ بَدَؤُکُمْ اَوَّلَ مَرَّةٍ» این‌ها روز اول شروع کردند… شما آن روز آمدید و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را حمایت کردید، امروز از آن روز بدتر شده است. آن روزی که پیغمبر در مکّه بود و تنها شد، شما رفتید تا به او کمک کنید، حال الآن این کار را با فرزند او در مدینه و در بین شما انجام می‌دهند و شما ساکت هستید!

معلوم است که أقلاً جوان‌هایی که کمتر دنیازده بودند، پدرشان را چپ چپ نگاه می‌کردند.

بعد حضرت فرمود: «إِنْ تَكْفُرُوا أَنْتُمْ وَمَنْ فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ حَمِيدٌ»[8] اگر همه‌ی شما کافر بشوید، اگر همه‌ی مردم زمین با هم جلوی علی بایستید، خدا به شما نیاز ندارد، من هم به شما نیاز ندارم.

مادرِ امّت دوست ندارد مردم گمراه شوند، فکر نکنید که چشم امید من به شماست، دل من می‌سوزد که شما این همه ایمان و سختی و بیچارگی و محاصره اقتصادی و قحطی و تلاش و جنگ و جهاد و حج و صلح حدیبیه… همه را با هم نابود می‌کنید.

«اَلا، وَ قَدْ قُلْتُ ما قُلْتُ هذا عَلى مَعْرِفَةٍ مِنّی بِالْخِذْلَةِ الَّتی خامَرْتُکُمْ» می‌دانم از شما بخاری بلند نمی‌شود، ولی من حرف خود را زدم، «وَ الْغَدْرَةِ الَّتِی اسْتَشْعَرَتْها قُلُوبُکُمْ» من می‌دانم قلب‌های شما حساب و کتاب می‌کند که اگر الآن با این‌ها هم‌پیمان شویم چه چیزی بدست می‌آوریم، می‌دانم شب‌ها «زید بن ثابت» از طرف این شخص کیسه‌ی پول به درِ خانه‌ی شما می‌آورد…

«فَبِعَیْنِ اللَّهِ ما تَفْعَلُونَ» بدانید هر کاری می‌کنید در برابر چشم خداست، «وَ سَیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا اَىَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ».

وقتی جلسه تمام شد… اینجا جلسه‌ی ارزیابی بود، اگر این‌ها بلند می‌شدند و این عده‌ی معدود را از پا درمی‌آوردند که درمی‌آوردند. آن نفر دوم ایستاده بود تا ببیند چه اتفاقی رخ می‌دهد، دید نفر اول شروع کرد به گریه کردن. یعنی استراتژیِ گریه.

گریه برای ماست که کار تمام شده است و خبر به ما رسیده است و برای مظلومیتِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها گریه می‌کنیم، وگرنه آن روز که روزِ گریه نبود، آن روز روزِ سپر کردنِ سینه بود، آن روز روزِ کتک خوردن برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بود.

وقتی نگاه کردند و دیدند انصار همراهی نکردند، و خلیفه هم در احتجاج کم آورد، قبیله‌ی فدک را به دست حضرت داد.

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در حال رفتن به خانه بود، فاصله‌ی آنجایی که سخنرانی کرد تا خانه‌ی حضرت که راه زیادی نبود. مردم از در خارج شدند، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها خواستند از حیاط مسجد به خانه‌ی خود بروند، ملعون ازل و ابد آمد و جلوی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را گرفت.

اولین اهانت و جسارت و ضرب، بعد از نکول و سرِ جا نشستنِ آن قومی بود که باید یاری می‌کردند. وقتی مطمئن شدند آن‌ها کاری نمی‌کنند، این‌ها یک قدم براشتند.

باز هم بررسی کردند، دیدند آیا مدینه بهم می‌ریزد یا نه، آیا آشوب می‌شود یا نه. دیدند مردم قدری گریه کردند اما اتفاقی نیفتاد. صدیقه طاهره سلام الله علیها هم فعالیت خود را تشدید کردند. به این نتیجه رسیدند که باید کار را یکسره کنند. گفتند دو حالت اتفاق می‌افتد، یا حمله می‌کنیم و حتماً علی دفاع می‌کند.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرموده بود که تو دست به شمشیر نبر.

اگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دفاع می‌کرد، در این جنگِ نظامیِ یک نفر به چند نفر معلوم است که کار تمام می‌شود، بعد هم می‌گویند جنگ شد.

یا علی اقدامی نمی‌کند، آنوقت کاری می‌کنیم که هر روز هزار مرتبه بمیرد و زنده شود. دیگر نمی‌شود فاطمه را تحمّل کرد.

فدای آن زهرای اطهری که یک تنه در مقابل یک شهر، آن‌ها را بیچاره کرد، مجبور شدند کفرشان را آشکار کنند. حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها کاری کرد که آن‌ها از نفاق خود بیرون بیایند. امروز هم که مسلمین باور ندارند به خانه‌ی زهرای اطهر سلام الله علیها حمله نشده است، معتقدند اگر چنین اتفاقی رخ داده باشد معلوم است که مهاجمان بی‌دین هستند، منتها انکار می‌کنند و می‌گویند ان شاء الله اصل این موضوع نبوده است، یعنی موضوع اینقدر روشن بود. حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها آن‌ها را وادار کرد که اقدام کنند، اقدام هم کردند.

روضه و توسّل
وقتی اقدام صورت گرفت، «سُلیم» نوشته است که دیگر بعد از آن حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ملازم فراش شد، دیگر بستری شد…

یک بانوی هجده ساله دیگر حتّی توان نشستن نداشت، دیگر صدای او جوهر ندشت، دیگر نمی‌توانست حرف بزند، نمی‌توانست نفس بکشد… مانند این شب‌ها که شب شهادت است، بچه‌ها مدام دور مادر نشسته بودند…

در خانه‌ای که مادرِ جوان بیمار باشد، آن هم نه بیماری که امید به بهبود او وجود دارد، بیماری که بچه‌ها می‌دیدند پدرشان در حیاط خانه مشغول ساختنِ تابوت است، می‌دانستند پایان این امر چیست… دور مادر نشسته بودند و چیزی حواسشان را پرت نمی‌کرد، اصلاً کسی هم برای احوالپرسی نمی‌آمد که بخواهد حواس این‌ها را پرت کند. دائم دور مادر نشسته بودند، آنقدر وضع حضرت وخیم بود که این روزهای آخر عموی پیامبر (عباس) خواست برای عیادت بیاید، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه پیغام داد که وضع او وخیم است و نمی‌توانیم میهمان بپذیریم.

بچه‌ها دور مادر نشسته بودند، آنقدر که خوف این موضوع را داشتند که لحظه‌ای سر برگردانند، وقتی برگردند کار تمام شده باشد…

زهرای اطهر سلام الله علیها محتضر شده بود، بچه‌ها دور او نشسته بودند…

وقتی مانند فردا رسید، روز آخر به کمک خواهر أسماء بنت عمیس، سَلمَی، بسختی نیمه‌نشسته شد، لباس‌های خود را عوض کرد، زخم‌ها را شست، می‌داند چه باری روی دوش امیرالمؤمنین صلوات الله علیه گذاشته است، خود او در روز زخم‌ها را شست که شب امیرالمؤمنین صلوات الله علیه مجبور نشود مدام روز زخم‌ها دست بکشد… لباس بچه‌ها را هم عوض کرد… توانی نداشت، نمی‌دانم آیا به سرِ این اطفال شانه‌ای زد و دستی به سرشان کشید یا نه…

بچه‌ها دیدند که امروز کمی حال مادر تغییر کرده و بسختی نشسته است، مدتی بود که امام حسن و امام حسین علیهما السلام از خانه بیرون نمی‌رفتند، گفتند به مسجد برویم و دو رکعت نماز شکر بخوانیم، ان شاء الله خدای متعال مادرمان را شفاء می‌دهد…

ان شاء الله خدای متعال شما را ناامید نکند…

وقتی رفتند، خیلی طول نکشید که برگشتند، نگران بودند… وقتی کسی بیمار بدحال دارد نمی‌تواند به جای فاصله‌داری برود، دل او طاقت نمی‌آورد… سبک نماز خواندند و زود برگشتند، در این فاصله که رفته بودند، صدیقه طاهره سلام الله علیها به سَلمَی فرمود: پاهای مرا رو به قبله کن، ملحفه‌ای روی صورت من بکش و عقب بایست، وقتی لحظاتی گذشت بیا و مرا صدا کن، اگر جواب ندادم علی را خبر کن…

ظاهرا حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها می‌خواست که بچه‌ها این صحنه‌ها را نبینند…

سَلمَی مضطرب و نگران عقب ایستاده بود، لحظاتی گذشت و جلو آمد، آرام این روبند را برداشت… صدیقه طاهره سلام الله علیها می‌داند که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم این روبند را برخواهد داشت، در یک نقلی دیدم که نوشته بود دست راست را روی صورت خود گذاشته بود… تا جایی که توانست دردهای خود را از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه مخفی کرد…

«سَلمَی» صدا زد، «یَا بِنتَ رَسُول الله»… «کَلِّمِینِی یَا فَاطِمَةُ الزَّهراء»… «یَا بِنتَ مَن دَنَا فَتَدَلیَ‌ فَکاَنَ قَابَ قَوْسَینْ‌ِ أَوْ أَدْنیَ»… ای دخترِ پیغمبرِ معراج رفته، با من حرف بزن… دید پاسخ نمی‌دهد… روبند را سرِ جای خود گذاشت، مضطرب عقب عقب رفت، در این فکر بود که چکار کند، ناگهان امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و امام حسین صلوات الله علیه وارد شدند…

امام حسن مجتبی صلوات الله علیه جلو وارد شد، همینکه سر مبارک او وارد خانه شد، اول مادر را نگاه کرد، دید مادر ننشسته است و روی زمین است و پارچه روی صورت اوست، فرمود: «یَا سَلمَی! مَا يُنِيمُ أُمَّنَا فِي هَذِهِ السَّاعَةِ»،[9] الآن که وقت خواب نیست… مادر درد داشت و نمی‌توانست بخوابد… چطور در این فاصله‌ی کم خوابید؟… اگر خوابیده است چرا روی صورت او پارچه کشیده‌ای؟…

سَلمَی نتوانست خیلی مقدّمه‌چینی کند، گفت: «مَاتَتْ اُمُّکُمَا فَاطِمَة»… مادرتان راحت شد…

سَلمَی می‌گوید: دو غریبِ مادر را نگاه کردم، امام حسن مجتبی صلوات الله علیه جلو، امام حسین صلوات الله علیه هم پشت سر ایشان، امام حسن مجتبی صلوات الله علیه آمد و اول این روبند را برداشت، آرام یک مرتبه صورتِ مادر را بوسید… چرا آرام؟ چون می‌دانست این صورت درد دارد… هنوز نمی‌خواهد باور کند… آرام یک مرتبه بوسید و عرض کرد: «كَلِّمِينِي يَا أُمَّاهْ فَأَنَا اِبْنُكِ اَلْحَسَنُ»… مادر جواب مرا بده…

چند مرتبه صدا زد… همیشه امام حسن مجتبی صلوات الله علیه خود را سپرِ امام حسین صلوات الله علیه می‌کرد، هر جا سختی بود خود را جلو می‌انداخت، همیشه برادرِ بزرگ بود، اما اینجا وقتی ناامید شد برگشت و به امام حسین علیه السلام متوسّل شد… «فَجَاءَ الحُسَیْن، فَوَضَعَ خَدَّهُ تَحْتَ قَدَمَیْهَا» صورت را کفِ پای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها گذاشت، «كَلِّمِينِي يَا أُمَّاهْ فَأَنَا اِبْنُكِ اَلْحُسَيْنُ»…

[1]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.

[4] سوره مبارکه واقعه، آیه 79

[5] الکافي، جلد ۱ ، صفحه ۲۳۸ (عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ اَلْحَجَّالِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عُمَرَ اَلْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنِّي أَسْأَلُكَ عَنْ مَسْأَلَةٍ هَاهُنَا أَحَدٌ يَسْمَعُ كَلاَمِي قَالَ فَرَفَعَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ سِتْراً بَيْنَهُ وَ بَيْنَ بَيْتٍ آخَرَ فَاطَّلَعَ فِيهِ ثُمَّ قَالَ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ سَلْ عَمَّا بَدَا لَكَ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّ شِيعَتَكَ يَتَحَدَّثُونَ أَنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عَلَّمَ عَلِيّاً عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ بَاباً يُفْتَحُ لَهُ مِنْهُ أَلْفُ بَابٍ قَالَ فَقَالَ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ عَلَّمَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عَلِيّاً عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ أَلْفَ بَابٍ يُفْتَحُ مِنْ كُلِّ بَابٍ أَلْفُ بَابٍ قَالَ قُلْتُ هَذَا وَ اَللَّهِ اَلْعِلْمُ قَالَ فَنَكَتَ سَاعَةً فِي اَلْأَرْضِ ثُمَّ قَالَ إِنَّهُ لَعِلْمٌ وَ مَا هُوَ بِذَاكَ قَالَ ثُمَّ قَالَ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ وَ إِنَّ عِنْدَنَا اَلْجَامِعَةَ وَ مَا يُدْرِيهِمْ مَا اَلْجَامِعَةُ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ وَ مَا اَلْجَامِعَةُ قَالَ صَحِيفَةٌ طُولُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعاً بِذِرَاعِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ إِمْلاَئِهِ مِنْ فَلْقِ فِيهِ وَ خَطِّ عَلِيٍّ بِيَمِينِهِ فِيهَا كُلُّ حَلاَلٍ وَ حَرَامٍ وَ كُلُّ شَيْءٍ يَحْتَاجُ اَلنَّاسُ إِلَيْهِ حَتَّى اَلْأَرْشُ فِي اَلْخَدْشِ وَ ضَرَبَ بِيَدِهِ إِلَيَّ فَقَالَ تَأْذَنُ لِي يَا أَبَا مُحَمَّدٍ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّمَا أَنَا لَكَ فَاصْنَعْ مَا شِئْتَ قَالَ فَغَمَزَنِي بِيَدِهِ وَ قَالَ حَتَّى أَرْشُ هَذَا كَأَنَّهُ مُغْضَبٌ قَالَ قُلْتُ هَذَا وَ اَللَّهِ اَلْعِلْمُ قَالَ إِنَّهُ لَعِلْمٌ وَ لَيْسَ بِذَاكَ ثُمَّ سَكَتَ سَاعَةً ثُمَّ قَالَ وَ إِنَّ عِنْدَنَا اَلْجَفْرَ وَ مَا يُدْرِيهِمْ مَا اَلْجَفْرُ قَالَ قُلْتُ وَ مَا اَلْجَفْرُ قَالَ وِعَاءٌ مِنْ أَدَمٍ فِيهِ عِلْمُ اَلنَّبِيِّينَ وَ اَلْوَصِيِّينَ وَ عِلْمُ اَلْعُلَمَاءِ اَلَّذِينَ مَضَوْا مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ قَالَ قُلْتُ إِنَّ هَذَا هُوَ اَلْعِلْمُ قَالَ إِنَّهُ لَعِلْمٌ وَ لَيْسَ بِذَاكَ ثُمَّ سَكَتَ سَاعَةً ثُمَّ قَالَ وَ إِنَّ عِنْدَنَا لَمُصْحَفَ فَاطِمَةَ عَلَيْهَا اَلسَّلاَمُ وَ مَا يُدْرِيهِمْ مَا مُصْحَفُ فَاطِمَةَ عَلَيْهَا اَلسَّلاَمُ قَالَ قُلْتُ وَ مَا مُصْحَفُ فَاطِمَةَ عَلَيْهَا اَلسَّلاَمُ قَالَ مُصْحَفٌ فِيهِ مِثْلُ قُرْآنِكُمْ هَذَا ثَلاَثَ مَرَّاتٍ وَ اَللَّهِ مَا فِيهِ مِنْ قُرْآنِكُمْ حَرْفٌ وَاحِدٌ قَالَ قُلْتُ هَذَا وَ اَللَّهِ اَلْعِلْمُ قَالَ إِنَّهُ لَعِلْمٌ وَ مَا هُوَ بِذَاكَ’ ثُمَّ سَكَتَ سَاعَةً ثُمَّ قَالَ إِنَّ عِنْدَنَا عِلْمَ مَا كَانَ وَ عِلْمَ مَا هُوَ كَائِنٌ إِلَى أَنْ تَقُومَ اَلسَّاعَةُ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ هَذَا وَ اَللَّهِ هُوَ اَلْعِلْمُ قَالَ إِنَّهُ لَعِلْمٌ وَ لَيْسَ بِذَاكَ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَأَيُّ شَيْءٍ اَلْعِلْمُ قَالَ مَا يَحْدُثُ بِاللَّيْلِ وَ اَلنَّهَارِ اَلْأَمْرُ مِنْ بَعْدِ اَلْأَمْرِ وَ اَلشَّيْءُ بَعْدَ اَلشَّيْءِ إِلَى يَوْمِ اَلْقِيَامَةِ .)

[6] المسترشد في إمامة أمير المؤمنين علي بن أبي طالب عليه السلام، جلد ۱، صفحه ۴۰۸ (وَ رَوَى اَلشَّعْبِيُّ ، عَنْ شُرَيْحِ بْنِ هَانِي قَالَ: خَطَبَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ بَعْدَ مَا اُفْتُتِحَتْ مِصْرُ ، ثُمَّ قَالَ: وَ إِنِّي مُخْرِجٌ إِلَيْكُمْ كِتَاباً، وَ كَتَبَ: « بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ  » مِنْ عَبْدِ اَللَّهِ عَلِيٍّ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ إِلَى مَنْ قَرَأَ كِتَابِي مِنَ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ اَلْمُسْلِمِينَ : أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ اَللَّهَ بَعَثَ مُحَمَّداً (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بَشِيراً وَ نَذِيراً لِلْعَالَمِينَ وَ أَمِيناً عَلَى اَلتَّنْزِيلِ، وَ شَهِيداً عَلَى اَلْأُمَّةِ، وَ كُنْتُمْ يَا مَعْشَرَ اَلْعَرَبِ عَلَى شَرِّ دِينٍ تَنْحِتُون فِي حِجَارَةٍ خَشِنٍ مِنْ صَفَاةٍ صُمٍّ، وَ تَسْفِكُونَ دِمَاءَكُمْ، وَ تَقْتُلُونَ أَوْلاَدَكُمْ وَ تَقْطَعُونَ أَرْحَامَكُمْ، وَ تَأْكُلُونَ « أَمْوٰالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبٰاطِلِ  »، سُبُلُكُمْ خَائِفَةٌ، وَ اَلْأَصْنَامُ فِيكُمْ مَنْصُوبَةٌ ؛ فَمَنَّ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَيْكُمْ بِمُحَمَّدٍ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) وَ بَعَثَهُ إِلَيْكُمْ رَسُولاً، فَقَالَ: « هُوَ اَلَّذِي بَعَثَ فِي اَلْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آيٰاتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ اَلْكِتٰابَ وَ اَلْحِكْمَةَ وَ إِنْ كٰانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلاٰلٍ مُبِينٍ  » . فَكَانَ اَلرَّسُولُ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) إِلَيْكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ بِلِسَانِكُمْ، فَعَلَّمَكُمُ اَلْكِتَابَ وَ اَلْحِكْمَةَ وَ اَلْفَرَائِضَ، وَ أَمَرَكُمْ بِصِلَةِ أَرْحَامِكُمْ، وَ حِصْنِ دِمَائِكُمْ وَ أَدَاءِ اَلْأَمَانَةِ إِلَى أَهْلِهَا، وَ نَهَاكُمْ عَنِ اَلنَّجَاسَةِ، وَ أَمَرَكُمْ بِكُلِّ خَيْرٍ يُدْنِي إِلَى اَلْجَنَّةِ وَ يُبَاعِدُ مِنَ اَلنَّارِ ، فَلَمَّا اِسْتَكْمَلَ مُدَّتَهُ مِنَ اَلدُّنْيَا تَوَفَّاهُ اَللَّهُ حَمِيداً سَعِيداً مَرْضِيّاً عِلْمُهُ ، مَشْكُوراً سَعْيُهُ، فَيَا لَهَا مِنْ مُصِيبَةٍ، خُصَّتِ اَلْأَقْرَبِينَ، وَ عَمَّتْ جَمِيعَ اَلْمُسْلِمِينَ ؛ فَلَمَّا مَضَى لِسَبِيلِهِ، تَرَكَ كِتَابَ اَللَّهِ وَ أَهْلَ بَيْتِهِ إِمَامَيْنِ لاَ يَخْتَلِفَانِ، وَ أَخَوَيْنِ لاَ يَتَخَاذَلاَنِ، وَ مُجْتَمِعَيْنِ لاَ يَفْتَرِقَانِ، قَدْ كُنْتُ أَوْلَى اَلنَّاسِ بِهِ مِنِّي بِقَمِيصِي، فَسَارَعَ اَلْمُسْلِمُونَ بَعْدَهُ، فَوَ اَللَّهِ مَا كَانَ يُلْقَى فِي رُوعِي، وَ لاَ يَخْطُرُ عَلَى بَالِي!! أَنَّ اَلْعَرَبَ تَعْدِلُ هَذَا اَلْأَمْرَ بَعْدَ مُحَمَّدٍ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) عَنِّي، فَلَمَّا أَبْطَئُوا بِالْوِلاَيَةِ عَلَيَّ، وَ هَمُّوا بِإِزَالَتِهَا عَنِّي، وَ ثَبَتَ اَلْأَنْصَارُ وَ هُمْ كَتِيبَةُ اَلْإِسْلاَمِ ، فَقَالَتْ: إِذَا لَمْ تُسْلِمُوهَا لِعَلِيٍّ فَصَاحِبُنَا سَعْدُ بْنُ عُبَادَةَ أَحَقُّ بِهَا مِنْ غَيْرِهِ!. فَوَ اَللَّهِ مَا أَدْرِي إِلَى مَنْ أَشْكُو؟ إِمَّا أَنْ تَكُونَ اَلْأَنْصَارُ ظُلِمَتْ حَقَّهَا، وَ إِمَّا أَنْ يَكُونُوا ظَلَمُونِي بَلْ حَقِّي اَلْمَأْخُوذُ، وَ أَنَا اَلْمَظْلُومُ.!. وَ قَالَ قَائِلٌ مِنَ اَلْقَوْمِ: إِنَّ رَسُولَ اَللَّهِ اِسْتَخْلَفَ أَبَا بَكْرٍ فِي حَيَاتِهِ، لِأَنَّهُ أَمَرَهُ أَنْ يُصَلِّيَ بِالنَّاسِ وَ اَلصَّلاَةُ هِيَ اَلْإِمَامَةُ؛ فَعَلاَمَ اَلْمَشُورَةُ فِيهِ إِنْ كَانَ رَسُولُ اَللَّهِ اِسْتَخْلَفَهُ؟! فَأَتَى رَهْطٌ مِنْ أَصْحَابِ مُحَمَّدٍ [صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ] يَعْرِضُونَ عَلَيَّ اَلنُّصْرَةَ. مِنْهُمْ خَالِدٌ، وَ أَبَانٌ اِبْنَا سَعِيدِ بْنِ اَلْعَاصِ ، وَ اَلْمِقْدَادُ بْنُ اَلْأَسْوَدِ اَلْكِنْدِيُّ وَ أَبُو ذَرٍّ اَلْغِفَارِيُّ ، وَ عَمَّارُ بْنُ يَاسِرٍ ، وَ سَلْمَانُ اَلْفَارِسِيُّ، وَ اَلزُّبَيْرُ بْنُ اَلْعَوَّامِ ، وَ أَبُو سُفْيَانَ بْنُ حَرْبٍ، وَ اَلْبَرَاءُ بْنُ مَالِكٍ اَلْأَنْصَارِيُّ، فَقُلْتُ لَهُمْ: إِنَّ عِنْدِي مِنْ نَبِيِّ اَللَّهِ اَلْعَهْدَ وَ لَهُ اَلْوَصِيَّةُ، وَ لَيْسَ لِي أَنْ أُخَالِفَهُ، وَ لَسْتُ أُجَاوِزُ أَمْرَهُ، وَ مَا أَخَذَهُ عَلَيَّ اَللَّهُ، لَوْ خَزَمُوا أَنْفِي لَأَقْرَرْتُ سَمْعاً وَ طَاعَةً لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ، فَبَيْنَا أَنَا عَلَى ذَلِكَ، إِذْ قِيلَ: قَدِ اِنْثَالَ اَلنَّاسُ عَلَى أَبِي بَكْرٍ وَ أَجْفَلُوا عَلَيْهِ لِيُبَايِعُوهُ، وَ مَا ظَنَنْتُ أَنَّهُ تَخَلَّفَ عَنْ جَيْشِ أُسَامَةَ ، إِذْ كَانَ اَلنَّبِيُّ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) قَدْ أَمَّرَهُ عَلَيْهِ وَ عَلَى صَاحِبِهِ، وَ قَدْ كَانَ أَمَرَ أَنْ يُجَهِّزَ جَيْشَ أُسَامَةَ ، فَلَمَّا رَأَيْتُهُ قَدْ تَخَلَّفَ وَ طَمِعَ فِي اَلْإِمَارَةِ، وَ رَأَيْتُ اِنْثِيَالَ اَلنَّاسِ عَلَيْهِ أَمْسَكْتُ يَدِي، وَ رَأَيْتُ أَنِّي أَحَقُّ بِمَقَامِ مُحَمَّدٍ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فِي اَلنَّاسِ مِمَّنْ قَدْ رَفَضَ نَفْسَهُ، فَلَبِثْتُ مَا شَاءَ اَللَّهُ حَتَّى رَأَيْتُ رَاجِعَةً مِنَ اَلنَّاسِ رَجَعَتْ عَنِ اَلْإِسْلاَمِ وَ أَظْهَرَتْ ذَلِكَ يَدْعُونَ إِلَى مَحْوِ دِينِ اَللَّهِ، وَ تَغْيِيرِ مِلَّةِ مُحَمَّدٍ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فَخَشِيتُ إِنْ لَمْ أَنْصُرِ اَلْإِسْلاَمَ وَ قَعَدْتُ، أَنْ أَرَى فِيهِ ثَلْماً وَ هَدْماً، تَكُونُ مُصِيبَتُهُ عَلَيَّ أَعْظَمَ مِنْ فَوْتِ وِلاَيَةِ أُمُورِكُمُ اَلَّتِي إِنَّمَا هِيَ مَتَاعُ أَيَّامٍ قَلاَئِلَ، ثُمَّ يَزُولُ مَا كَانَ مِنْهَا كَمَا يَزُولُ اَلسَّرَابُ، وَ يَنْقَشِعُ كَمَا يَنْقَشِعُ اَلسَّحَابُ؛ وَ رَأَيْتُ اَلنَّاسَ قَدِ اِمْتَنَعُوا بِقُعُودِي عَنِ اَلْخُرُوجِ إِلَيْهِمْ، فَمَشَيْتُ عِنْدَ ذَلِكَ إِلَى أَبِي بَكْرٍ فَتَأَلَّفْتُهُ، وَ لَوْ لاَ أَنِّي فَعَلْتُ ذَلِكَ لَبَادَ اَلْإِسْلاَمُ، ثُمَّ نَهَضْتُ فِي تِلْكَ اَلْأَحْدَاثِ حَتَّى أَنَاخَ اَلْبَاطِلُ، وَ كَانَتْ « كَلِمَةُ اَللّٰهِ هِيَ اَلْعُلْيٰا  » … « وَ لَوْ كَرِهَ اَلْمُشْرِكُونَ  » ثُمَّ إِنَّ سَعْدَ بْنَ عُبَادَةَ ، لَمَّا رَأَى اَلنَّاسَ يُبَايِعُونَ أَبَا بَكْرٍ ، نَادَى: وَ اَللَّهِ مَا أَرَدْتُهَا حَتَّى صَرَفْتُ عَنْ عَلِيٍّ، وَ لاَ أُبَايِعُكُمْ أَبَداً حَتَّى يُبَايِعَكُمْ عَلِيٌّ، وَ لَعَلِّي لاَ أَفْعَلُ وَ إِنْ بَايَعَ، وَ أَحْبَبْتُ أَنْ أَقْطَعَ قَوْلَ سَعْدٍ فَرَكِبَ فَرَسَهُ وَ أَتَى حَوْرَانَ ، وَ أَقَامَ فِي غَسَّانَ حَتَّى هَلَكَ، وَ أَبَى أَنْ يُبَايِعَ. وَ قَامَ فَرْوَةُ بْنُ عُمَرَ اَلْأَنْصَارِيُّ ، فَقَالَ: يَا مَعْشَرَ قُرَيْشٍ هَلْ فِيكُمْ رَجُلٌ تَحِلُّ لَهُ اَلْخِلاَفَةُ، أَوْ يُقْبَلَ فِي اَلشُّورَى فِيهِ مَا فِي عَلِيٍّ ؟ قَالُوا: لاَ، قَالَ: فَهَلْ فى عَلِيٍّ مَا لَيْسَ فى أَحَدٍ مِنْكُمْ؟ قَالُوا: نَعَمْ!، قَالَ: فَمَا صَدَّكُمْ عَنْهُ؟! قَالُوا: اِجْتِمَاعُ اَلنَّاسِ عَلَى أَبِي بَكْرٍ ؟! قَالَ: أَمَا وَ اَللَّهِ لَئِنْ كُنْتُمْ أَصَبْتُمْ أَسِنَّتَكُمْ لَقَدْ أَخْطَأْتُمْ سُنَنَكُمْ، فَلَوْ جَعَلْتُمُوهَا فِي عَلِيٍّ لَأَكَلْتُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ؛ فَتَوَلَّى أَبُو بَكْرٍ فَصَحِبْتُهُ وَ اَللَّهِ مُنَاصِحاً، وَ أَطَعْتُهُ فِيمَا أَطَاعَ اَللَّهَ، جَاهَدَ وَ مَا طَمِعْتُ أَنْ لَوْ حَدَثَ بِهِ حَادِثٌ وَ أَنَا حَيٌّ أَنْ يَرُدَّ اَلْأَمْرَ اَلَّذِي نَازَعْتُهُ فِيهِ إِلَى طَمَعٍ مُسْتَيْقِنٍ، وَ لاَ يَئِسْتُ مِنْهُ يَأْسَ مَنْ لاَ يَرْجُوهُ، وَ لَوْ لاَ خَاصَّةُ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ عُمَرَ ، وَ أَمْرٌ قَدْ عَقَدَاهُ بَيْنَهُمَا، لَظَنَنْتُ أَنَّهُ لاَ يَدْفَعُهَا عَنِّي هَذَا، وَ قَدْ سَمِعَ قَوْلَ اَلنَّبِيِّ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ) لِبُرَيْدَةَ اَلْأَسْلَمِيِّ ، وَ ذَلِكَ : أَنَّ اَلنَّبِيَّ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) بَعَثَنِي وَ خَالِدَ بْنَ اَلْوَلِيدِ إِلَى اَلْيَمَنِ فَقَالَ: إِذَا تَفَرَّقْتُمَا فَكُلُّ وَاحِدٍ مِنْكُمَا أَمِيرٌ عَلَى حِيَالِهِ، وَ إِذَا اِجْتَمَعْتُمَا فَأَنْتَ يَا عَلِيُّ أَمِيرٌ عَلَى خَالِدٍ ، فَأَغَرْنَا عَلَى أَبْيَاتٍ، وَ سَبَيْنَا فِيهِمْ خَوْلَةَ بِنْتَ جَعْفَرٍ جَانَّ اَلصَّفَا ، وَ إِنَّمَا سُمِّيَتْ جَانَّ اَلصَّفَا لِحُسْنِهَا، فَأَخَذْتُ خَوْلَةَ وَ اِغْتَنَمَهَا خَالِدٌ مِنِّي! وَ بَعَثَ بُرَيْدَةَ اَلْأَسْلَمِيَّ إِلَى رَسُولِ اَللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) ، فَأَخْبَرَهُ بِمَا كَانَ مِنِّي وَ مِنْ أَخْذِي خَوْلَةَ ، فَقَالَ لَهُ اَلنَّبِيُّ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) : حَظُّهُ فِي اَلْخُمُسِ أَكْثَرُ مِمَّا أَخَذَ، إِنَّهُ وَلِيُّكُمْ بَعْدِي، وَ يَسْمَعُهَا أَبُو بَكْرٍ وَ عُمَرُ !. وَ هَذَا بُرَيْدَةُ لَمْ يَمُتْ، فَهَلْ بَعْدَ هَذَا مَقَالٌ لِقَائِلٍ؟!، فَلَمَّا اُحْتُضِرَ بَعَثَ إِلَى عُمَرَ فَوَلاَّهُ، فَسَمِعْتُ وَ أَطَعْتُ، وَ نَاصَحْتُ لِلدِّينِ، وَ تَوَلَّى عُمَرُ تِلْكَ اَلْأُمُورَ، وَ كَانَ مَرَضِيَّ اَلسِّيرَةِ، مَيْمُونَ اَلنَّقِيبَةِ عِنْدَهُمْ، حَتَّى إِذَا اُحْتُضِرَ، قُلْتُ فِي نَفْسِي: لَنْ يَعْدِلَهَا عَنِّي، فَجَعَلَنِي سَادِسَ سِتَّةٍ ، وَ أَمَرَ صُهَيْباً أَنْ يُصَلِّيَ بِالنَّاسِ! وَ دَعَا أَبَا طَلْحَةَ زَيْدَ بْنَ سَهْلٍ اَلْأَنْصَارِيَّ ، فَقَالَ: كُنْ فِي خَمْسِينَ رَجُلاً مِنْ قَوْمِكَ فَاقْتُلْ مَنْ أَبَى أَنْ يَرْضَى مِنْ هَؤُلاَءِ اَلسِّتَّةِ،! فَكَيْفَ قَالَ: قُبِضَ رَسُولُ اَللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) وَ هُوَ عَنْ هَؤُلاَءِ اَلسِّتَّةِ رَاضٍ، وَ قَالَ: فِي حَالَةٍ: اُقْتُلْ مَنْ أَبَى مِنْهُمْ وَ هُمْ عِنْدَهُ مِمَّنْ قَدْ رَضِيَ اَللَّهُ وَ رَسُولُهُ عَنْهُمْ، إِنَّ ذَلِكَ لَمِنَ اَلْعَجَبِ!! ثُمَّ اِجْتَمَعُوا فَمَا كَانُوا لِوِلاَيَةِ أَحَدٍ أَشَدَّ كَرَاهِيَةٍ مِنْهُمْ لِوِلاَيَتِي عَلَيْهِمْ، فَكَانُوا يَسْمَعُونِّي أُحَاجُّ أَبَا بَكْرٍ فَأَقُولُ: يَا مَعْشَرَ قُرَيْشٍ إِنَّا أَهْلَ اَلْبَيْتِ أَحَقُّ بِهَذَا اَلْأَمْرِ مِنْكُمْ مَا كَانَ فِينَا مَنْ يَقْرَأُ اَلْقُرْآنَ، وَ يَعْرِفُ اَلسُّنَّةَ وَ يَدِينُ بِدِينِ اَلْحَقِّ، فَخَشِيَ اَلْقَوْمُ إِنْ أَنَا وُلِّيتُ عَلَيْهِمْ أَنْ لاَ يَكُونَ لَهُمْ فِي اَلْأَمْرِ نَصِيبٌ مَا بَقُوا، وَ أَخَذُوا بِأَنْفَاسِهِمْ، وَ اِعْتَرَضَ فِي حُلُوقِهِمْ، فَأَجْمَعُوا إِجْمَاعاً وَاحِداً، فَصَرَفُوا اَلْوِلاَيَةَ عَنِّي إِلَى عُثْمَانَ وَ أَخْرَجُونِي مِنَ اَلْإِمْرَةِ عَلَيْهِمْ! رَجَاءَ أَنْ يَنَالُوهَا وَ يَتَدَاوَلُوهَا، ثُمَّ قَالُوا هَلُمَّ فَبَايِعْ وَ إِلاَّ جَاهَدْنَاكَ!!. فَبَايَعْتُ مُسْتَكْرَهاً، وَ صَبَرْتُ مُحْتَسِباً، فَقَالَ عَبْدُ اَلرَّحْمَنِ : يَا اِبْنَ أَبِي طَالِبٍ إِنَّكَ عَلَى هَذَا اَلْأَمْرِ لَحَرِيصٌ، قُلْتُ: حِرْصِي عَلَى أَنْ يَرْجِعَ حَقِّي فِي عَافِيَةٍ، وَ لاَ يَجُوزُ لِي عَنْهُ اَلسُّكُوتُ لِإِثْبَاتِ اَلْحُجَّةِ عَلَيْكُمْ، وَ أَنْتُمْ حَرَصْتُمْ عَلَى دُنْيَا تَبِيدُ، فَإِنِّي قَدْ جَعَلَنِيَ اَللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَوْلَى بِهِ مِنْكُمْ، وَ أَنْتُمْ تَصْرِفُونَ وَجْهِي دُونَهُ، وَ تَحُولُونَ بَيْنِي وَ بَيْنَهُ، فَبُهِتُوا، « وَ اَللّٰهُ لاٰ يَهْدِي اَلْقَوْمَ اَلظّٰالِمِينَ  » اَللَّهُمَّ إِنِّي أَسْتَعْدِيكَ عَلَى قُرَيْشٍ، فَإِنَّهُمْ قَطَعُوا رَحِمِي، أَضَاعُوا سُنَّتِي، وَ صَغَّرُوا عَظِيمَ مَنْزِلَتِي، وَ أَجْمَعُوا عَلَى مُنَازَعَتِي، أَمْراً كُنْتُ أَوْلَى اَلنَّاسِ بِهِ مِنْهُمْ فَسَلَبُونِيهِ، ثُمَّ قَالُوا: أَلاَ إِنَّ فِي اَلْحَقِّ أَنْ تَأْخُذَهُ، وَ فِي اَلْحَقِّ أَنْ تُمْنَعَهُ فَاصْبِرْ كَمَداً أَوْ مِتْ مُتَأَسِّفاً حَنَقاً، وَ اَيْمُ اَللَّهِ لَوْ اِسْتَطَاعُوا أَنْ يَدْفَعُوا قَرَابَتِي كَمَا قَطَعُوا سُنَّتِي لَفَعَلُوا ، وَ لَكِنْ لَمْ يَجِدُوا إِلَى ذَلِكَ سَبِيلاً، وَ كَانَ نَبِيُّ اَللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) عَهِدَ إِلَيَّ فَقَالَ: يَا اِبْنَ أَبِي طَالِبٍ لَكَ وَلاَيَةُ أُمَّتِي مِنْ بَعْدِي فَإِنْ وَلَّوْكَ فِي عَافِيَةٍ وَ اِجْتَمَعُوا عَلَيْكَ بِالرِّضَا فَقُمْ بِأَمْرِهِمْ، وَ إِنِ اِخْتَلَفُوا عَلَيْكَ فَدَعْهُمْ وَ مَا هُمْ فِيهِ، فَإِنَّ اَللَّهَ سَيَجْعَلُ لَكَ مَخْرَجاً. فَنَظَرْتُ فَإِذَا لَيْسَ مَعِي رَافِدٌ وَ لاَ ذَابٌّ، وَ لاَ مُسَاعِدٌ إِلاَّ أَهْلُ بَيْتِي فَضَنِنْتُ بِهِمْ عَلَى اَلْمَوْتِ وَ اَلْهَلاَكِ وَ لَوْ كَانَ بِهِمْ حَمْزَةُ أَوْ أَخِي جَعْفَرٌ ، مَا بَايَعْتُ كُرْهاً، فَأَغْضَيْتُ عَلَى اَلْقَذَى وَ تَجَرَّعْتُ اَلشَّجَى، وَ صَبَرْتُ مِنْ كَظْمِ اَلْغَيْظِ عَلَى أَمَرَّ مِنَ اَلْعَلْقَمِ وَ آلَمَ القلوب [لِلْقُلُوبِ] مِنْ حَزِّ اَلشِّفَارِ، . ثُمَّ تَفَاقَمَتِ اَلْأُمُورُ، فَمَا زَالَتْ تَجْرِي عَلَى غَيْرِ جِهَتِهَا، فَصَبَرْتُ عَلَيْكُمْ حَتَّى إِذَا نَقَمْتُمْ عَلَى عُثْمَانَ أَنَّبْتُمُوهُ فَقَتَلْتُمُوهُ، خَذَلَهُ أَهْلُ بَدْرٍ ، وَ قَتَلَهُ أَهْلُ مِصْرَ ، مَا أَمَرْتُ وَ لاَ نَهَيْتُ عَنْهُ، وَ لَوْ أَمَرْتُ بِهِ لَكُنْتُ قَاتِلاً، وَ لَوْ نَهَيْتُ عَنْهُ لَصِرْتُ نَاصِراً. ثُمَّ جِئْتُمُونِي لِتُبَايِعُونِي فَأَبَيْتُ عَلَيْكُمْ فَأَمْسَكْتُ يَدِي فَنَازَعْتُمُونِي وَ رَافَعْتُمُونِي، وَ بَسَطْتُمْ يَدِي فَكَفَفْتُهَا، وَ مَدَدْتُمُوهَا فَقَبَضْتُهَا، ثُمَّ تَدَاكَكْتُمْ عَلَيَّ تَدَاكُكَ اَلْهِيمِ عَلَى حِيَاضِهَا يَوْمَ وُرُودِهَا، وَ اِزْدَحَمْتُمْ عَلَيَّ [حَتَّى] ظَنَنْتُ أَنَّ بَعْضَكُمْ قَاتِلٌ بَعْضاً، وَ أَنَّكُمْ قَاتِلِيَّ حَتَّى اِنْقَطَعَ اَلنَّعْلُ وَ سَقَطَ اَلرِّدَاءُ، وَ وُطِئَ اَلضَّعِيفُ، وَ بَلَغَ مِنْ سُرُورِ اَلنَّاسِ بَيْعَتَهُمْ إِيَّايَ أَنْ حُمِلَ إِلَيْهَا اَلصَّغِيرُ وَ خَرَجَ إِلَيْهَا اَلْكَبِيرُ، وَ تَحَامَلَ إِلَيْهَا اَلْعَلِيلُ وَ حَسِرَتْ إِلَيْهَا اَلْكُفَّارُ ، فَقُلْتُمْ بَايِعْنَا لاَ نَجِدُ غَيْرَكَ وَ لاَ نَرْضَى إِلاَّ بِكَ، فَبَايِعْنَا لاَ نَتَفَرَّقُ وَ (لاَ) نَخْتَلِفُ، فَبَايَعْتُكُمْ عَلَى كِتَابِ اَللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِيِّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) وَ دَعَوْتُ اَلنَّاسَ إِلَى بَيْعَتِي، فَمَنْ بَايَعَنِي طَائِعاً قَبِلْتُ مِنْهُ وَ مَنْ أَبَى تَرَكْتُهُ، فَبَايَعَنِي فِيمَنْ بَايَعَنِي طَلْحَةُ وَ اَلزُّبَيْرُ ، وَ لَوْ أَبَيَا مَا أَكْرَهْتُهُمَا كَمَا لَمْ أُكْرِهْ غَيْرَهُمَا، وَ كَانَ طَلْحَةُ يَرْجُو اَلْيَمَنَ، وَ اَلزُّبَيْرُ يَرْجُو اَلْعِرَاقَ ، فَلَمَّا عَلِمَا أَنِّي غَيْرُ مُوَلِّيهِمَا، اِسْتَأْذَنَا فِي اَلْعُمْرَةِ، يُرِيدَانِ اَلْغَدْرَةَ، فَأَتَيَا عَائِشَةَ فَاسْتَخَفَّاهَا مَعَ شَيْءٍ كَانَ فِي نَفْسِهَا عَلَيَّ؛ وَ اَلنِّسَاءُ نَوَاقِصُ اَلْعُقُولِ، نَوَاقِصُ اَلْإِيمَانِ، نَوَاقِصُ اَلْحُظُوظِ، فَأَمَّا نُقْصَانُ إِيمَانِهِنَّ فَقُعُودُهُنَّ عَنِ اَلصَّلاَةِ فِي أَيَّامِ حَيْضِهِنَّ، وَ أَمَّا نُقْصَانُ عُقُولِهِنَّ فَلاَ شَهَادَةَ لَهُنَّ إِلاَّ فِي اَلدَّيْنِ وَ شَهَادَةُ اِمْرَأَتَيْنِ بِرَجُلٍ، وَ أَمَّا نُقْصَانُ حُظُوظِهِنَّ فَمَوَارِيثُهُنَّ عَلَى اَلْأَنْصَافِ مِنْ مَوَارِيثِ اَلرِّجَالِ. وَ قَادَهُمَا عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ عَامِرٍ إِلَى اَلْبَصْرَةِ، وَ ضَمِنَ لَهُمَا اَلْأَمْوَالَ وَ اَلرِّجَالَ، فَبَيْنَا هُمَا يَقُودَانِهَا إِذَا هِيَ تَقُودُهُمَا، فَاتَّخَذَاهَا دَرِيئَةً يُقَاتِلاَنِ بِهَا وَ إِلَى خَطِيئَةٍ أَعْظَمَ مِمَّا أَتَيَا أَخْرَجَا أُمَّهُمَا زَوْجَةَ رَسُولِ اَللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) وَ كَشَفَا عَنْهَا حِجَاباً سَتَرَهُ اَللَّهُ جَلَّ اِسْمُهُ عَلَيْهَا، وَ صَانَا حَلاَئِلَهُمَا مَا أَنْصَفَا اَللَّهَ وَ لاَ رَسُولَهُ فَأَصَابُوا ثَلاَثَ خِصَالٍ مِنْ حَقِّهَا عَلَى مَنْ فَعَلَهَا مِنَ اَلنَّاسِ فِي كِتَابِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ، اَلْبَغْيَ وَ اَلنَّكْثَ وَ اَلْمَكْرَ، قَالَ اَللَّهُ تَعَالَى: « يٰا أَيُّهَا اَلنّٰاسُ إِنَّمٰا بَغْيُكُمْ عَلىٰ أَنْفُسِكُمْ  » وَ قَالَ تَعَالَى: « فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّمٰا يَنْكُثُ عَلىٰ نَفْسِهِ  » وَ قَالَ تَعَالَى: « وَ لاٰ يَحِيقُ اَلْمَكْرُ اَلسَّيِّئُ إِلاّٰ بِأَهْلِهِ  » . فَقَدْ وَ اَللَّهِ بَغَيَا عَلَيَّ وَ نَكَثَا بَيْعَتِي، وَ غَدَرَا بِي، إِنِّي مُنِيتُ بِأَرْبَعَةٍ مَا مُنِيَ أَحَدٌ بِمِثْلِهِنَّ، مُنِيتُ بِأَطْوَعِ اَلنَّاسِ فِي اَلنَّاسِ، عَائِشَةَ بِنْتِ أَبِي بَكْرٍ وَ بِأَشْجَعِ اَلنَّاسِ اَلزُّبَيْرِ بْنِ اَلْعَوَّامِ، وَ بِأَخْصَمِ اَلنَّاسِ طَلْحَةَ بْنِ عُبَيْدِ اَللَّهِ، وَ بِأَكْثَرِ اَلنَّاسِ مَالاً يَعْلَى بْنِ مُنْيَةَ اَلتَّمِيمِيِّ ، أَعَانَ عَلَيَّ بِأَصْوَاعِ اَلدَّنَانِيرِ، وَ اَللَّهِ لَئِنِ اِسْتَقَامَ هَذَا اَلْأَمْرُ لَأَجْعَلَنَّ مَالَهُ وَ وُلْدَهُ فَيْئاً لِلْمُسْلِمِينَ ، فَأَتَيَا اَلْبَصْرَةَ وَ أَهْلُهَا مُجْتَمِعُونَ عَلَى طَاعَتِي وَ بَيْعَتِي، وَ بِهَا شِيعَتِي وَ خُزَّانُ بَيْتِ مَالِ اَلْمُسْلِمِينَ ، فَدَعَوُا اَلنَّاسَ إِلَى مَعْصِيَتِي، وَ إِلَى نَقْضِ بَيْعَتِي فَمَنْ أَطَاعَهُمْ أَكْفَرُوهُ وَ مَنْ عَصَاهُمْ قَتَلُوهُ، فَثَارَ بِهِمْ حَكِيمُ بْنُ جَبَلَةَ اَلْعَبْدِيُّ فِي سَبْعِينَ رَجُلاً مِنْ عُبَّادِ أَهْلِ اَلْبَصْرَةِ وَ كَانُوا يُسَمَّوْنَ أَصْحَابَ اَلثَّفِنَاتِ كَأَنَّ جَبَهَاتِهِمْ مِثْلُ ثَفِنَاتِ اَلْإِبِلِ، وَ أَبَى أَنْ يُبَايِعَهُمَا يَزِيدُ بْنُ اَلْحَرْثِ اَلْيَشْكُرِيُّ وَ هُوَ شَيْخُ أَهْلِ اَلْبَصْرَةِ يَوْمَئِذٍ وَ قَالَ: اِتَّقِيَا اَللَّهَ، إِنَّ أَوَّلَكُمَا قَادَنَا إِلَى اَلْجَنَّةِ فَلاَ يَقُودُنَا آخِرُكُمَا إِلَى اَلنَّارِ ؛ أَمَّا يَمِينِي فَشَغَلَهَا عَنِّي عَلِيُّ [بْنُ أَبِي طَالِبٍ] (عَلَيْهِ السَّلاَمُ) بِبَيْعَتِي إِيَّاهُ وَ أَمَّا شِمَالِي فَهَذِهِ خُذَاهَا فَارِغَةً إِنْ شِئْتُمَا!، فَخُنِقَ حَتَّى مَاتَ. وَ قَامَ عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ حَكِيمٍ اَلتَّمِيمِيُّ ، فَقَالَ: يَا طَلْحَةُ تَعْرِفُ هَذَا اَلْكِتَابَ؟ قَالَ: نَعَمْ هَذَا كِتَابِي إِلَيْكَ، قَالَ: هَلْ تَدْرِي مَا فِيهِ؟ قَالَ: اِقْرَأْهُ عَلَيَّ، فَقَرَأَهُ، فَإِذَا فِيهِ عَيْبُ عُثْمَانَ وَ دُعَاؤُهُ إِلَى قَتْلِهِ، ثُمَّ أَخَذَا عَامِلِي عُثْمَانَ بْنَ حُنَيْفٍ أَمِيرَ اَلْأَنْصَارِ فَمَثَّلاَ بِهِ، وَ نَتَفَا كُلَّ شَعْرَةٍ فِي رَأْسِهِ وَ وَجْهِهِ، وَ قَتَلاَ شِيعَتِي ، طَائِفَةً صَبْراً وَ طَائِفَةً غَدْراً، جَالَدُوا بِالسُّيُوفِ حَتَّى لَقُوا اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ صَادِقِينَ، فَوَ اَللَّهِ لَوْ لَمْ يُصِيبُوا مِنْهُمْ إِلاَّ رَجُلاً وَاحِداً مُتَعَمِّدِينَ بِقَتْلِهِ لَحَلَّ لِي قِتَالُهُمْ وَ قَتْلُ ذَلِكَ اَلْجَيْشِ كُلِّهِ؛ أَمَا طَلْحَةُ فَرَمَاهُ مَرْوَانُ بِسَهْمٍ فَقَتَلَهُ، وَ أَمَّا اَلزُّبَيْرُ فَذَكَرَ قَوْلَ رَسُولِ اَللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) لَهُ: تُقَاتِلُ عَلِيّاً وَ أَنْتَ لَهُ ظَالِمٌ فَرَجَعَ مِنَ اَلْحَرْبِ عَلَى عَقِبِهِ؛ وَ أَمَّا عَائِشَةُ ، فَإِنَّ نَبِيَّ اَللَّهِ نَهَاهَا عَنْ مَسِيرِهَا، فَعَضَّتْ يَدَهَا نَدَامَةً عَلَى مَا كَانَ مِنْهَا ؛ وَ كَانَ طَلْحَةُ لَمَّا نَزَلَ بِذِي قَارٍ ، قَامَ خَطِيباً فَقَالَ: يَا أَيُّهَا اَلنَّاسُ، إِنَّا أَخْطَئْنَا فِي أَمْرِ عُثْمَانَ خَطِيئَةً لاَ يُخْرِجُنَا مِنْهَا إِلاَّ اَلطَّلَبُ بِدَمِهِ!! وَ عَلِيٌّ قَاتِلُهُ وَ عَلَيْهِ اَلْقَوَدُ، وَ قَدْ نَزَلَ ذَا قَارٍ مَعَ نَسَّاجِي اَلْيَمَنِ وَ قَصَّابِي وَ مُنَافِقِي مِصْرَ ؛ فَلَمَّا بَلَغَنِي ذَلِكَ كَتَبْتُ إِلَيْهِ أُنَاشِدُهُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) أَ لَسْتَ أَتَيْتَنِي فِي أَهْلِ مِصْرَ ؟ وَ قَدْ حَصَرُوا عُثْمَانَ !؟ فَقُلْتَ: اِنْهَضْ بِنَا إِلَى هَذَا اَلرَّجُلِ، فَإِنَّا لاَ نَسْتَطِيعُ قَتْلَهُ إِلاَّ بِكَ، أَ لاَ تَعْلَمُ أَنَّهُ سَيَّرَ أَبَا ذَرٍّ ، وَ فَتَقَ بَطْنَ عَمَّارٍ وَ آوَى اَلْحَكَمَ بْنَ اَلْعَاصِ طَرِيدَ رَسُولِ اَللَّهِ، وَ اِسْتَعْمَلَ اَلْفَاسِقَ فِي كِتَابِ اَللَّهِ اَلْوَلِيدَ بْنَ عُقْبَةَ بْنِ أَبِي مُعَيْطٍ وَ قَدْ ضُرِبَ فِي اَلْخَمْرِ وَ سَلَّطَ خَالِدَ بْنَ عُرْفُطَةَ اَلْعُذْرِيِّ وَ أَنْحَى عَلَى كِتَابِ اَللَّهِ يُحَرِّفُهُ وَ يُحْرِقُهُ!! فَقُلْتُ: لاَ أَرَى قَتْلَهُ اَلْيَوْمَ، وَ أَنْتَ اَلْيَوْمَ تَطْلُبُ بِدَمِهِ!؟ فأتياه [فَابْنَاهُ] مَعَكُمَا عَمْرٌو وَ سَعِيدٌ، ، فخلياه [فَخَلُّوا] عَنْهُمَا يَطْلُبَانِ بِدَمِ أَبِيهِمَا، مَتَى كَانَتْ أَسَدٌ وَ تَيْمٌ أَوْلِيَاءَ دَمِ بَنِي أُمَيَّةَ !؟ فَانْقَطَعَا عِنْدَ ذَلِكَ؛ وَ قَامَ عِمْرَانُ بْنُ اَلْحُصَيْنِ اَلْخُزَاعِيُّ صَاحِبُ رَسُولِ اَللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فَقَالَ: يَا هَذَانِ لاَ تُخْرِجَانَا مِنْ طَاعَةِ اَللَّهِ عَلَى أَنْفُسِكُمَا، وَ لاَ تَحْمِلاَنَا عَلَى نَقْضِ بَيْعَتِهِ، فَإِنَّهَا لِلَّهِ رِضًى، أَ مَا وَسِعَتْكُمَا بُيُوتُكُمَا حَتَّى جِئْتُمَا بِأُمِّ اَلْمُؤْمِنِينَ لِطَاعَتِهَا إِيَّاكُمَا مِنْ مَسِيرِهَا مَعَكُمَا، وَ كُفَّا عَنَّا أَنْفُسَكُمَا، وَ اِرْجِعَا، [مِنْ حَيْثُ جِئْتُمَا] فَأَبَيَا عَلَيْهِ؛ ثُمَّ نَظَرْتُ فِي أَهْلِ اَلشَّامِ فَإِذَا هُمْ بَقِيَّةُ اَلْأَحْزَابِ وَ حُثَالَةُ اَلْأَعْرَابِ فَرَاشُ نَارٍ، وَ ذِبَّانُ طَمَعٍ، تَجَمَّعُوا مِنْ كُلِّ أَوْبٍ وَ مَنْزِلٍ مِمَّنْ كَانَ يَنْبَغِي أَنْ يُؤَدَّبَ وَ يُدَرَّبَ وَ يُوَلَّى عَلَيْهِ، لَيْسُوا مِنَ اَلْمُهَاجِرِينَ وَ اَلْأَنْصَارِ وَ لاَ اَلتَّابِعِينَ بِإِحْسَانٍ، فَسِرْتُ إِلَيْهِمْ وَ دَعَوْتُهُمْ إِلَى اَلطَّاعَةِ وَ اَلْجَمَاعَةِ فَأَبَوْا إِلاَّ شِقَاقِي وَ عِنَادِي وَ فِرَاقِي، وَ قَامُوا فِي وُجُوهِ اَلْمُسْلِمِينَ يَنْضَحُونَهُمْ بِالنَّبْلِ، فَهُنَاكَ نَهَدْتُ إِلَيْهِمْ بِالْمُسْلِمِينَ فَقَاتَلُوهُمْ، فَلَمَّا عَضَّهُمُ اَلسِّلاحُ وَ وَجَدُوا أَلَمَ اَلْجِرَاحِ رَفَعُوا اَلْمَصَاحِفَ يَدْعُونَ إِلَى مَا فِيهَا! فَأَنْبَأْتُهُمْ أَنَّهُمْ لَيْسُوا بِأَصْحَابِ دِينٍ وَ لاَ قُرْآنٍ ، وَ أَنَّهُمْ رَفَعُوهَا خَدِيعَةً وَ مَكْراً وَ مَكِيدَةً وَ غَدْراً، فَامْضُوا عَلَى حَقِّكُمْ وَ قِتَالِكُمْ فَأَبَيْتُمْ عَلَيَّ وَ قُلْتُمْ : اِقْبَلْ مِنْهُمْ فَإِنْ أَجَابُونَا إِلَى مَا فِي اَلْكِتَابِ جَامَعُونَا عَلَى مَا نَحْنُ عَلَيْهِ مِنَ اَلْحَقِّ، وَ إِنْ أَبَوْا، كَانَ أَعْظَمَ لِحُجَّتِنَا عَلَيْهِمْ فَقَبِلْتُ مِنْهُمْ، وَ كَفَفْتُ عَنْهُمْ وَ كَانَ اَلصُّلْحُ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ عَلَى رَجُلَيْنِ حَكَمَيْنِ يُحْيِيَانِ مَا أَحْيَى اَلْقُرْآنُ، وَ يُمِيتَانِ مَا أَمَاتَ اَلْقُرْآنُ، فَاخْتَلَفَ رَأْيُهُمَا وَ تَفَرَّقَ حُكْمُهُمَا وَ نَبَذَا حُكْمَ اَلْقُرْآنِ وَ خَالَفَا مَا فِي اَلْكِتَابِ وَ اِتَّبَعَا أَهْوَاءَهُمَا « بِغَيْرِ هُدىً مِنَ اَللّٰهِ  » فَجَنَّبَهُمَا اَللَّهُ اَلسَّدَادَ، وَ رَكَسَهُمَا فِي اَلضَّلاَلِ ؛ وَ اِنْحَازَتْ فِرْقَةٌ عَنَّا فَتَرَكْنَاهُمْ وَ مَا تَرَكُونَا، فَقُلْنَا اِدْفَعُوا إِلَيْنَا قَتَلَةَ إِخْوَانِنَا، ثُمَّ كِتَابُ اَللَّهِ بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمْ، فَقَالُوا: كُلُّنَا قَتَلَتُهُمْ وَ كُلُّنَا اِسْتَحَلَّ دِمَاءَهُمْ وَ دِمَاءَكُمْ، فَشَدَّتْ عَلَيْهِمْ خَيْلُنَا فَصَرَعَهُمُ اَللَّهُ مَصَارِعَ اَلظَّالِمِينَ. .)

[7] مکارم الأخلاق، جلد ۱، صفحه ۱۱۷ (مِنْ كِتَابِ مَجْمَعِ اَلْبَيَانِ عَنِ اَلصَّادِقِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: دَخَلَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عَلَى فَاطِمَةَ عَلَيْهَا السَّلاَمُ وَ عَلَيْهَا كِسَاءٌ مِنْ ثَلَّةِ اَلْإِبِلِ وَ هِيَ تَطْحَنُ بِيَدِهَا وَ تُرْضِعُ وَلَدَهَا فَدَمَعَتْ عَيْنَا رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لَمَّا أَبْصَرَهَا فَقَالَ يَا بِنْتَاهْ تَعَجَّلِي مَرَارَةَ اَلدُّنْيَا بِحَلاَوَةِ اَلْآخِرَةِ فَقَدْ أَنْزَلَ اَللَّهُ عَلَيَّ وَ لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضىٰ  .)

[8] سوره مبارکه ابراهیم، آیه 8 (وَقَالَ مُوسَىٰ إِنْ تَكْفُرُوا أَنْتُمْ وَمَنْ فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ حَمِيدٌ)

[9] کشف الغمة في معرفة الأئمة ، جلد ۱ ، صفحه ۵۰۰ (وَ رُوِيَ: أَنَّهَا بَقِيَتْ بَعْدَ أَبِيهَا أَرْبَعِينَ صَبَاحاً وَ لَمَّا حَضَرَتْهَا اَلْوَفَاةُ قَالَتْ لِأَسْمَاءَ إِنَّ جَبْرَئِيلَ أَتَى اَلنَّبِيَّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لَمَّا حَضَرَتْهُ اَلْوَفَاةُ بِكَافُورٍ مِنَ اَلْجَنَّةِ فَقَسَمَهُ أَثْلاَثاً ثُلُثٌ لِنَفَسِهِ وَ ثُلُثٌ لِعَلِيٍّ وَ ثُلُثٌ لِي وَ كَانَ أَرْبَعِينَ دِرْهَماً فَقَالَتْ يَا أَسْمَاءُ اِئْتِنِي بِبَقِيَّةِ حَنُوطِ وَالِدِي مِنْ مَوْضِعِ كَذَا وَ كَذَا فَضَعِيهِ عِنْدَ رَأْسِي فَوَضَعَتْهُ ثُمَّ تَسَجَّتْ بِثَوْبِهَا وَ قَالَتْ اِنْتَظِرِينِي هُنَيْهَةً ثُمَّ اُدْعِينِي فَإِنْ أَجَبْتُكِ وَ إِلاَّ فَاعْلَمِي أَنِّي قَدْ قَدِمْتُ عَلَى أَبِي فَانْتَظَرَتْهَا هُنَيْهَةً ثُمَّ نَادَتْهَا فَلَمْ تُجِبْهَا فَنَادَتْ يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ اَلْمُصْطَفَى يَا بِنْتَ أَكْرَمَ مَنْ حَمَلَتْهُ اَلنِّسَاءُ يَا بِنْتَ خَيْرِ مَنْ وَطِئَ اَلْحَصَى يَا بِنْتَ مَنْ كَانَ مِنْ رَبِّهِ قٰابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنىٰ  قَالَ فَلَمْ تُجِبْهَا فَكَشَفَتِ اَلثَّوْبَ عَنْ وَجْهِهَا فَإِذَا بِهَا قَدْ فَارَقَتِ اَلدُّنْيَا فَوَقَعَتْ عَلَيْهَا تُقَبِّلُهَا وَ هِيَ تَقُولُ فَاطِمَةُ إِذَا قَدِمْتِ عَلَى أَبِيكِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَأَقْرِئِيهِ عَنْ أَسْمَاءَ بِنْتِ عُمَيْسٍ اَلسَّلاَمَ فَبَيْنَا هِيَ كَذَلِكِ دَخَلَ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَيْنُ فَقَالاَ يَا أَسْمَاءُ مَا يُنِيمُ أُمَّنَا فِي هَذِهِ اَلسَّاعَةِ قَالَتْ يَا اِبْنَيْ رَسُولِ اَللَّهِ لَيْسَتْ أُمُّكُمَا نَائِمَةً قَدْ فَارَقَتِ اَلدُّنْيَا فَوَقَعَ عَلَيْهَا اَلْحَسَنُ يُقَبِّلُهَا مَرَّةً وَ يَقُولُ يَا أُمَّاهْ كَلِّمِينِي قَبْلَ أَنْ تُفَارِقَ رُوحِي بَدَنِي قَالَ وَ أَقْبَلَ اَلْحُسَيْنُ يُقَبِّلُ رِجْلَهَا وَ يَقُولُ يَا أُمَّاهْ أَنَا اِبْنُكِ اَلْحُسَيْنُ كَلِّمِينِي قَبْلَ أَنْ يَنْصَدِعَ قَلْبِي فَأَمُوتَ قَالَتْ لَهُمَا أَسْمَاءُ يَا اِبْنَيْ رَسُولِ اَللَّهِ اِنْطَلِقَا إِلَى أَبِيكُمَا عَلِيٍّ فَأَخْبِرَاهُ بِمَوْتِ أُمِّكُمَا فَخَرَجَا حَتَّى إِذَا كَانَا قُرْبَ اَلْمَسْجِدِ رَفَعَا أَصْوَاتَهُمَا بِالْبُكَاءِ فَابْتَدَرَهُمْ جَمِيعُ اَلصَّحَابَةِ فَقَالُوا مَا يُبْكِيكُمَا يَا اِبْنَيْ رَسُولِ اَللَّهِ لاَ أَبْكَى اَللَّهُ أَعْيُنَكُمَا لَعَلَّكُمَا نَظَرْتُمَا إِلَى مَوْقِفِ جَدِّكُمَا صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَبَكَيْتُمَا شَوْقاً إِلَيْهِ فَقَالاَ لاَ أَ وَ لَيْسَ قَدْ مَاتَتْ أُمُّنَا فَاطِمَةُ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهَا قَالَ فَوَقَعَ عَلِيٌّ عَلَى وَجْهِهِ يَقُولُ بِمَنِ اَلْعَزَاءُ يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ كُنْتُ بِكِ أَتَعَزَّى فَفِيمَ اَلْعَزَاءُ مِنْ بَعْدِكِ ثُمَّ قَالَ لِكُلِّ اِجْتِمَاعٍ مِنْ خَلِيلَيْنِ فُرْقَةٌ وَ كُلٌّ اَلَّذِي دُونَ اَلْفِرَاقِ قَلِيلٌ وَ إِنَّ اِفْتِقَادِي فَاطِمَا بَعْدَ أَحْمَدَ دَلِيلٌ عَلَى أَنْ لاَ يَدُومَ خَلِيلٌ ثُمَّ قَالَ عَلِيٌّ يَا أَسْمَاءُ غَسِّلِيهَا وَ حَنِّطِيهَا وَ كَفِّنِيها قَالَ فَغَسَّلُوهَا وَ كَفَّنُوهَا وَ حَنَّطُوهَا وَ صَلَّوْا عَلَيْهَا لَيْلاً وَ دَفَنُوهَا بِالْبَقِيعِ وَ مَاتَتْ بَعْدَ اَلْعَصْرِ .)

نظرات