تو گوشه ویرونه

[ حسین محمدی فام ]
تو گوشه ویرونه ، شمع و گل و پروونه 
 همه دارن می‌سوزن از غم دردونه

 یه غنچه زهرایی ، با یه دل دریایی 
 زبون گرفته میگه بابایی بابایی

 اشک من. شراره کاخ جفا شد 
 داغ من. ویرانگر ظلم و بلا شد 
 چهره. بنی امیه بر ملا شد

 یاحسین / فدای تو بابای خوبم . . .

شب غمم سر اومد
دلدارم از در اومد
بابای مهربون من از سفر اومد

دیدن دختر اومد
بدون پیکر اومد
بابایی دیدن دخترش با سر اومد

باباجون. دختر تو خوشی ندیده
چرا پس. کار ما به اینجا کشیده
بمیره. هر کی سر تو رو بریده

یاحسین / فدای تو بابای خوبم . . .


بعد تو بابا مُردم
اسمت رو تا آوُردم
سیلی و کعب نی و تازیانه خوردم

بابا خودم می­دونم
به خدا عمه جونم
شده تو دشت و بیابون بلا گردونم

هرکجا. من و زدن عمه سپر شد
از من و خواهر من دفع خطر شد
وقتی که سر تو توی تشت زر شد

یاحسین / فدای تو بابای خوبم . . .

شاعر: محمدی فام
https://telegram.me/joinchat/Bly390D3WmrmjAXjBbUh4g

نظرات